همه چیز در مورد فیلم ها

فیلم باز ها

دانلود فیلم های جدید

  • ۰
  • ۰

ابوالقاسم طالبی را میتوان دیگر، یکی از استراتژییست ترین فیلم سازان سینمای ایران نامید که بخصوص در دو فیلم اخیرش نشان داده فراتر از پیام و ایدئولوژی و ارزش که همفکرانش مانند حاتمی کیا وده نمکی و مرحوم سلحشور جستجو می کردند وی به دنبال اهداف استراتژیک تر و تاثیرگذارتری است. به نحوی که طالبی در قلاده های طلا به بازسازی حوادث سال 88 میپردازد و در یتیم خانه ایران پرده از خیانت ها  و استعمار و قلدری های دولت متجاوز انگلستان بر میدارد تا بقول خود فیلمساز یکی ازمهمترین اتفاقات این سرزمین را واکاوی و تعریف کند  که میلیونها ایرانی در آن جان خود را ازدست دادند و البته هیچ اثر و ردپایی در کتابهای دانشگاهی و حتی مدرسه دانش آموزان هم در آن دیده نمیشود و یکی از صدها هزاراتفاق و حادثه ای است که پتانسیل فیلم شدن  و آشنا کردن مردم با تاریخ کشورشان را دارد که متاسفانه خیلی فیلم نامه نویسان مان سراغش نمیروند و طالبی این همت را انجام داد و این واقعه مهم تاریخ ایران را فیلم کرد.
اما آنچه فیلم را دچار مشکل وروایت و باورپذیری داستان را سست وکم اثرمیکند موضع واضح و بسیارتکرار شونده فیلمساز که در اینجا فیلمنامه نویس هم هست به حساب میاید. طالبی نتوانسته فارغ از ایرانی بودن داستانی واقعی و تاریخی را بدون لکنت تعریف کند و بارها و بارها موضع گیری و جهت گیری اش را در فیلم القا میکند بطوریکه دیگر داستان از روند واقعی بودن و مستند بودن خارج میشود و گویی شخصی که با دشمنی مواضع ضد استعماری اش را مکررا در حال تکرار کردن است. باز تاکید میکنم که موضع و محتوای فیلم اصلا بحث مورد اشکال و بحثی نیست و نویسنده بمانند شمار زیادی از مردم این کشور شاهد تجاوزها و استعمار و تحقیرکردن مردم ایران توسط دولت انگلستان بودند. ولی آنچه مورد تامل و بحث است نوع طرح این مواضع درست در قالب داستانی جذاب و شخصیت ها وقهرمانی هایی باورپذیر و واقعی است چیزی که طالبی موفق به آن نشده و مهمترین ضربه را به  فیلم زده است، این اشارات مستقیم و شعارهای پیاپی بجای القائات غیرمستقیم و کنایات کوتاه است . این خودش مهمترین دلیل برای پس زدن تماشاگری است که آمده است در درجه اول فیلم ببیند وسرگرم شود و درکنارش شاید (تاکید میکنم شاید) تاثیر بپذیرد و به فکر فرو رود.
گذشته از موضع گیری و جهت گیری آشکار فیلمساز ، داستان فیلم هم در جاهای بسیاری دچار لکنت و بلکه سکته میشود و تنها حوادث و اتفاقاتی که خیلی قبل و بعد و دلیلش مشخص نیست پشت سرهم ردیف میشوند و تماشاگر به واقع از عدم انسجام و پیوستگی فیلمنامه که در فیلم واضحا قابل مشاهده است به شدت کلافه و سر درگم میشود . فیلم داستان یتیم خانه ای است که توسط افراد مذهبی و متدین اداره میشود و پس از فوت قیم و سرپرست اصلی مسئولیت این نوانخانه به قهرمان فیلم با بازی علیرام نورایی میرسد . چند بار دولت انگلیس که در آن زمان تسلط و تاثیر مهمی در روابط داخلی ایران داشتند غذا و آذوقه این یتیمان را غارت میکند و این بهانه ای میشود تا قهرمان فیلم که قبلا در جنگل با انگلیسی ها درجنگ بوده و زخمی به آنها زده است غیرتش به جوش بیاید و برای تامین این کودکان یتیم به مبارزه با انگلیسی ها و عمال ایرانی شان بپردازد . در این بین فیلمساز قصد روشن کردن چهره واقعی افرادی را دارد که در بین مردم ایران و در بازار و مطبوعات رخنه کردند و با مردم  این مملکت نشست و برخواست میکنند ولی از جای دیگر کسب در آمد میکند. داستان فیلم بیش از این چند خط نیست و در طول فیلم بارها و بارها تعارض و مقابله قهرمان با این عناصر منفی فیلم را شاهد هستیم که بهانه های مختلف تکرار میشود و در این بین وضع مردم ایران روز به روز بدتر میشود و بیماری و گرسنگی جان میلیونها ایرانی را میگیرد.
فیلم سعی میکند بدون داشتن فیلمنامه ای قوی و داستان و شخصیت های باورپذیر با نشان دادن تصاویر ونماها و مکان های زیبا و جذاب دل تماشاگری را ببرد که به دیدن بیگ پروداکشن های هالیوودی عادت کرده است به همین دلیل در طول فیلم با لوکیشن ها و تصاویر چشم نواز (بخصوص در اوایل فیلم و در شمال) و زد وخوردهای متعدد و جلوه های ویژه میدانی که محسن روزبهانی استادش است مواجه میشویم که هدفی ندارد جزسرگرم کردن لحظه ای تماشاگر بمانند  فیلم های سطحی سینمای امریکا که به جای داستان و شخصیت پردازی میخواهند با جلوه های ویژه و خشونت تماشاگر را جذب کنند .
گلدرشت بودن و وضوح پیام های فیلم اینقدر زیاد و ذوق زننده بود که گویی داستان ها و پرداخت و تحلیل شخصیت ها خیلی مورد نظر فیلمساز نبوده است و فقط موضع ضد استعماری و وطن پرستی فیلمساز که بسیار موضع شریف و قابل تحسینی است مدنظر گروه تولید بوده است و باز فیلم های ضد ایرانی هالیوود و اروپایی را تداعی میکند که فقط قصد زدن ایران و اسلام را دارند وهیچ توجهی به مدیوم سینما و قواعد و کیفیت یک اثر هنری ندارند. طالبی هم انگار در پاسخ به این فیلم های ضعیف و غیر استاندارد ایده ای جذاب و تاریخی را با کمی شتابزدگی در پرداخت داستان تلف کرده و این خود دلیل اصلی عدم موفقیت فیلم مهم از نظر محتوا و غیر مهم و شعاری از نظر فرم یعنی یتیم خانه ایران شده است.


منبع : سلام سینما

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

کارگردان: شین بلک، فیلمنامه: شین بلک، آنتونی باگاروتسی، مدیر فیلمبرداری: فیلیپ روسلو، تدوین: جول نگرون، موسیقی: دیوید باکلی، جان اتمن، بازیگران: راسل کرو(جکسون هیلی)، رایان گازلینگ(کاراگاه خصوصی هالند مارش)، مت بامر(جان بویی)، کیم بسینگر(جودیت کوتنر)، انگوری رایس(هالی مارش)، مارگارت کوالی(امیلیا کاتنر)، بیو نپ(صورت آبی)

فیلم بچه های خوب یک کمدی به سبک فیلم های نوآر با داستانی پر تعلیق و خشن، قهرمانانی مردد در آمریکای دهه هشتاد اتفاق می افتد جامعه ایی که جنگ ویتنام را پشت سر گذاشته و دارای نسلی سرکش، خوش گذران و خود شیفته است. دومین فیلمی که امسال درباره دهه هشتاد ساخته شده و تصویری نوستالژیک از آمریکای دهه هشتاد را در ابری از موسیقی، رقص و خشونت نمایش می دهد. شین بلک که در کارنامه خود ساخت فیلم های طنز و پر زد و خورد را دارد با تلفیق این دو و همکاری آنتونی باگاروتسی فیلمنامه ایی نوآر فیلمی با تلفیقی از کمدی زبانی و موقعیت و بازی خوب بازیگرانش ساخته که برای مخاطبین جذاب است. جکسون یک مزدور است که پیام موکلانش را با مشت، اسلحه و چماق به طرف مقابل می رساند و ردی از شکستگی و کبودی برجای می گذارد و از سوی امیلی اجیر می شود پیامی به رایان برساند اما آنها متوجه می شوند که داستان پیچیده است و تصمیم می گیرند برای یافتن حقیقت با هم همکاری کنند. فیلم با عبور ماشینی از یک خانه شب هنگام و تصاویری نوستالژیک از دهه هشتاد و حرف های جکسون درباره نسل جوان شروع می شود و با ریتمی تند ما را تیتر وار با جامعه ی آمریکا دهه هشتاد آشنا می کند. خودشیفتگی و سرکشی این نسل در جامعه ایی که مواد مخدر و جرم و جنایت در آن در حال رشد است با تصاویری از خیابان های تاریک در شب و خطوط مورب در صحنه پردازی که حس عدم ثبات و تعادل را القا می کند با قهرمانی مردد و روایتی ابهام آمیز و معماگونه و نورپردازی پرکنتراست حاکم بر صحنه ها فیلمی نوآر با تلفیق خشونت و کمدی به وجود آورده است. خشونت جکسون در برابر تردید و حرکات غیر قابل کنترل هالند و شوخی های او در انجام ماموریتی برای نجات جان امیلی آنها را وارد دنیای مهمانی ها شبانه، رقص و بازی های سیاسی می کند که باعث خنده مخاطبانش می شود. هر چند گاهی طنز فیلم محو می شود اما فیلم نامه خوب و بازی بسیار عالی راسل کرو با فیزیکی جدید و رایان گازلینگ با شوخی های کلامی در به وجود آوردن موقعیت های طنز فیلم را جذاب می کند و بازی طبیعی و با اعتماد به نفس انگوری رایس و تاثیر او بر مخاطب با وجود حضور مداوم در صحنه هایی که برای او خطرناک است در عین حالی که هیچ حس ترسی را انتقال نمی دهد حضور استعدادی نوجوان در عرصه بازیگری را اعلام می کند. کارگردانی خوب شین بلک در ایجاد صحنه هایی که می تواند اطلاعات جدیدی به مخاطب خود ارائه دهند حفره های فیلم نامه را پر می کند. در واقع فیلم از روایت معماگونه خود الهام می گیرد و مرحله به مرحله اطلاعاتی جدید به مخاطبینش می دهد تا برخی کاستی ها را جبران کند.

در عین حال رفتار هیستریک صورت آبی و آرامش جکسون در اعمال خشونت و هالند که با شوخی هایش  و نوعی  استیصال در دام اتفاقت می افتد آنها را با یکی از مقامات بلند پایه قضایی آشنا می کند که درخواست یافتن دخترش را از آنها دارد. ادعای متناقش مادر و دختر جکسون و هالند را وارد یک بازی پیچیده می کند که که یک سوی آن کمپانی های اتومبیل سازی هستند که با تخلف از قوانین محصولاتی تولید می کنند که آلودگی هوا را بیشتر می کنند. در واقع از ابتدا تا پایان فیلم ما با جنبش اعتراضی در برابر آلودگی هوا مواجه هستیم که امیلی و دوستانش قصد دارند با پخش فیلمی در این خصوص پیام رسانی کنند فیلمی که تمام کسانی که در ساختن آن مشارکت داشته اند توسط جان بویی یک آدمکش مافیایی کشته شده اند. فیلم گفتمانی در نقد سرمایه داری است در واقع سرمایه داری در ایجاد خشونت و به خدمت گرفتن قانون برای تحقق خواسته هایش نقش اساسی دارد و در حال قربانی کردن افرادی است که در مسیر تحقق خواسته هایش قرار می گیرند سرمایه داری حتی در قربانی کردن کسانی که در تلاش برای رشد آن هستند نیز ابایی ندارد در واقع تقابل با سرمایه داری و تحقق خواسته هایش به ایجاد خشونت از سوی آن همراه است. جودیت کوتنر که خود دادستان کل است پس از برکناری به جکسون می گوید: «اگر من نباشم از دیترویت محافظت کنم یک نفر دیگر این کار را می کند و هر چیزی که برای دیترویت خوب است را برای آمریکا نیز خوب است.» انسانها همواره در خدمت سرمایه داری هستند و مناسبات آنها و قواعدی که می سازند قدرت رویارویی با آن را ندارد زیرا این مناسبات که توسط او مدون شده اند وقتی خود برده سرمایه داری است قوانین او نیز به تبعیت از آن می پردازند.

در بچه های خوب تقدیری از پیش محتوم انگار بر پیشانی شخصیت‌ها حک شده و گریزی از آن وجود ندارد، سرگشتگی و سرخوردگی قهرمان ها  به دلیل درست پیش نرفتن برنامه ها و خیابان‌های تاریک شهر، پیاله فروشی های کوچک و آپارتمان‌های مدرن فیلمی کمدی با کیفیت‌ کابوس گونه، غریب، پُرتعلیق و خشن ساخته که می تواند برای مخاطبینی که از رشد دنباله دارها و فیلم های تخیلی و انیمیشن ها خسته شده اند لحظاتی لذت بخش را ایجاد کند.


منبع : سلام سینما

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

فیلم بادیگارد، ساخته تحسین شده ابراهیم حاتمی‌کیا، به زودی در سینماهای آمریکا اکران خواهد شد. 

بادیگارد به کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا نوروز امسال توانست سینماهای ایران را تسخیر کند. حاتمی‌کیا که نامش با فیلم‌هایی با مضمون دفاع مقدس گره خورده، این بار شهادت و ایثار و جنگندگی را در قالبی مدرن به تصویر کشیده است.

حالا خبرها حاکی از این است که بادیگارد پس از اکران موفقش در ایران، به زودی در آمریکا هم اکران خواهد شد. موسسه آرام آرت قرار است تا بادیگارد را در چند شهر و ایالت آمریکا مانند دالاس، واشنگتن، شیکاگو و ... اکران کند. 

اولین اکران این فیلم روز  بیست و دوم سپتامبر ساعت ۸ شب به وقت محلی در دالاس خواهد بود و پس از آن اکران خود را در شهرهای دیگر امریکا ادامه خواهد داد.

اولین بلیت‌فروشی «بادیگارد» که برای اکران در شهر مذکور از هفته پیش آغاز شد، در روزهای ابتدایی فروش، به دلیل استقبال بسیار به پایان رسید.

«بادیگارد» آخرین ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا با بازی پرویز پرستویی، مریلا زارعی، بابک حمیدیان، امیر اقایی، شیلا خداداد، فرهاد قائمیان موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد از جشنواره فیلم فجر پیشین و تندیس بهترین آهنگساز در جشن خانه سینما شده است.

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

نقد فیلم «من»

«من» اولین فیلم سهیل بیرقی است. این فیلم در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر در بخش نگاه نو اکران شد و بهنوش بختیاری و امیر جدیدی به خاطر این فیلم نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگری شدند. با زومجی و نقد این فیلم همراه باشید.

خلاصه داستان: آذر میرزایی (با بازی لیلا حاتمی) زنی است با روحیات مردانه که تا حدی سادیسم دارد. او مشتریانی دارد که سراغ او می­‌آیند و از او می‌خواهند تا کارهای نشدنی را برایشان ممکن کند. آذر می‌داند که تحت تعقیب است اما نمی‌­داند از طرف چه کسی...

فیلمنامه فیلم «من» شخصیت محور است. یک شخصیت محوری به نام آذر در تقابل با اطرافیانش قرار گرفته و در یک موقیعت کلیدی گرفتار شده است. او به زندگی پرخطرش عادت دارد و به خاطر خطری که پذیرفته از دیگران پول می‌­گیرد. آدم خودش است و رییس ندارد اما از طرف اشخاصی که تا انتها هم هویت شان مشخص نمی­‌شود تحت نظارت است. یک راپورتچی دارد (که نقش‌اش را مانی حقیقی بازی کرده است) که برایش اطلاعاتی در مورد مشتریان می‌­آورد و در قبالش مبلغی پول دریافت می‌­کند. تمام این موارد زندگی نرمال آذر را تشکیل می­‌دهند که در عین خاص و منحصر‌به‌فرد بودن، برای خودِ شخصیت پیش پا افتاده است. اما اضافه شدن یک صدای مرموز و غریبه که اطلاعاتی خلاف راپورتچی به آذر می‌­دهد تعلیقی در داستان ایجاد می­‌کند که قرار است به زودی خطری شخصیت را تهدید کند.

نقد فیلم من

آذر بی مهابا دست به عمل می‌­زند، از هیچکس نمی­‌ترسد و طغیانگر است و هوشمندانه مأموریت‌هایی را که به عهده‌­اش است انجام می‌­دهد بی آنکه خطر چندانی او را تهدید کند. او زرنگ است، چند خانه دارد، با اینکه هیچ از ساز زدن نمی‌­داند موسیقی تدریس می­‌کند درست شبیه به همان بلایی که سر بعضی از مشتریانش می‌­آورد. او رسماً یک دلال است. توانایی­‌ها و ارتباط­‌هایی دارد تا خلاف­‌های کوچکی انجام دهد اما بیش و پیش از همه این­ها یک دلال تمام عیار است. از نظر شخصیتی سادیسم دارد و تحمل ندارد کسی به او امر و نهی کند. یاغی است و از مشتریانش فقط بله می­‌خواهد. جالب است که مشتریانش هم به دنبال همین بله گفتن هستند. اما آنچه که تمام این معادلات را به هم می­ریزد و تحلیل شخصیت را سخت و پیچیده می­‌کند به ایجاز فیلمنامه باز می‌گردد. فیلمنامه نویس احتیاجی ندیده است که گذشته چندانی برای شخصیت‌­های فیلمش به مخاطب بدهد. گویی داستان در همان لحظه آغازین فیلم شروع شده است. هیچ شناختِ مشخصی نمی‌­توان از شخصیت‌­های فرعی داستان پیدا کرد. آن­ها با توجه به ظاهرشان به تیپ­‌هایی شبیه هستند که چند ویژگی مختصر دارند که با استفاده از همان چند ویژگی روند داستان را پیش می‌­برند. تیپ­‌سازی لزوماً اشتباه نیست بلکه در یک فیلمنامه شخصیت محور کارکرد درستی هم دارد به شرطی که نویسنده بتواند شخصیتِ محوری داستان خود را بیش از دیگران تعریف کند. اما آذر میرزایی را بسیار کم می‌­توان شناخت. ویژگی­‌ها و خصیصه­‌های زیادی از شخصیتش به مخاطب داده می­‌شود اما اگر چشم­های‌مان را ببندیم به سختی می‌­توانیم آذر را به عنوان یک شخصیت واقعی در جهان داستان تصور کنیم. او ناقص است. مجموعه‌ای است از چند ویژگی خاص و خاص که او را جذاب می‌کند اما در سطح تیپ نگه می‌­دارد.

فیلمنامه فیلم «من» بر اساس تعلیق جلو می­‌رود. از همان ابتدای داستان، آذر روبروی کسی نشسته که او را بازخواست و تهدید می­‌کند. سوالی که برای مخاطب ایجاد می‌شودآن است که او کیست. این سوال تا انتهای داستان هم جواب داده نمی‌شود. در ادامه خرده داستان­هایی که آذر درگیر آن است همگی به صورت مجهول آغاز می‌شود و مخاطب را برای ادامه داستان تشنه نگه می­‌دارد. این شکل روایت مبتنی بر تعلیق علاوه بر آنکه در مجموعه روایت فیلم حکمفرما است در سکانس­‌های فیلم نیز به شکل مجزا اعمال شده است. برای مثال یکی از جذاب­‌ترین سکانس­‌های فیلم که بر اساس تعلیق نوشته شده جایی است که آذر می‌خواهد اطلاعات افغانی‌­ها را به دست مغازه­‌داری بدهد تا پاسپورت­‌های آن‌­ها را آماده کند. در ابتدا آذر در مغازه چرخ می‌­زند و اضطراب دارد. فیلمساز هوشمندانه در پشت صحنه او چند مرد را که یونیفرم آبی پوشیده‌­اند قرار داده تا توهم آنکه کسی آذر را تعقیب می­‌کند پیش بیاید. در ادامه آذر کارت­‌های موسیقی‌­اش را که اسامی افغانی‌­ها روی آن­ها نوشته شده است به مغازه­‌دار می‌دهد و می‌رود. لحظه گره گشایی سکانس درست زمانی است که آذر رفته و در یک نمای بسته کارت­‌ها را می‌­بینیم که اطلاعاتی روی آن­ها نوشته شده است. سکانسی که با تعلیق آغاز شده بود در نهایت با هوشمندی کاراکتر و در عین حال فیلمساز گره­گشایی می‌شود و مخاطب کاملاً عقب­‌تر از شخصیت‌­های داستان با واقعیت مواجه می­‌شود. این شکل روایت روح حاکم بر فیلمنامه «من» است. فیلمساز اطلاعات کمی به مخاطب می‌دهد و با این خساست در بیان داستان تعلیقی می‌سازد ­که فیلم را تا انتها دیدنی می‌کند. اما در پایان انتظار مخاطب را به اندازه کافی برآورده نمی‌کند. چرا که مشکلاتی که برای شخصیت اصلی در فیلمنامه ایجاد شده است پله پله افزایش پیدا نمی‌کند.

از آنجایی که در مورد شخصیت اصلی به اندازه کافی اطلاعات داده نشده مخاطب هنوز نمی­تواند با او همذات پنداری کند و همین موضوع باعث می‌شود سرنوشت آذر برای مخاطب چندان حائز اهمیت نباشد. این مسئله که خطرهایی آذر را تهدید می‌کند که برای او نزدیک به شوخی است، دلیل دیگری است که مخاطب نگران آینده آذر نباشد و در این میان تعلیق در مسیر کلی فیلمنامه جای خود را به شوک­‌های لحظه­‌ای می‌دهد که کارایی‌­­شان هم فراتر از همان یک لحظه نمی‌رود. فیلمنامه­‌نویس نتوانسته مخاطب را همچون فرمی که در نظر داشته در تمام مدت فیلم به شخصیت اصلی، یعنی آذر، بچسباند تا همراه با او درگیر ماجرای زندگی‌­اش بشود. البته ماجرای او از آن نظر که خطرهای تهدید کننده پله پله مضاعف نمی‌شوند چندان هم درگیر کننده نیست. مشکلات فزاینده که عامل اصلی پیشبرد داستان به حساب می‌آید در فیلمنامه وجود ندارد و گرهِ تازه‌­ای شخصیت اصلی را درگیر نمی‌کند. با تعلیق می‌شود سکانس‌های جذابی نوشت اما هیچگاه نمی‌شود تمام فیلم را جلو برد. نویسنده بخش زیادی از ماجرا را مشغول تعریف کردن شخصیت است اما داستان مرکزی (ماجرای صدای مرموز و مشکوک و تصمیم آذر برای انتخاب کارفرمایانش) آنقدر مخاطب را درگیر و نگران نمی‌کند. همین مسئله باعث می‌شود در پایان مخاطب انتظار ویژه‌­تری از این داستان پر تعلیق اما کم کشمکش داشته باشد و پایان مخاطبان را راضی نکند.

نقد فیلم من

از نظر کارگردانی فیلم «من» بسیار دقیق، هوشمندانه و نوآورانه است. جوان­های سینمای ایران تلاش دارند تا سینمای شخصی خودشان را به تصویر بکشند و جسارتشان در انتخاب فرم مورد نظر و تسلطشان بر اجرای فرم نتایج بسیار دلچسبی داده است. همانطور که گفته شد فیلمنامه حول شخصیت محوری، آذر، می­گردد. فیلمساز هم با انتخاب درستش در تمام مدت فیلم زاویه دید داستان و روایت را با آذر همراه کرده است. انتخاب لنز تله و استفاده از بک گراند­های دقیق با استفاده از رنگ­‌های سرد همچون آبی علاوه بر آنکه فضای کلی اثر را تحت شعاع قرار داده باعث شده شخصیت با استفاده از تکنیک عمق میدان کم که در دیافراگم­‌های باز اتفاق می­‌افتد از محیط اطرافش جدا شود و به عنوان یک شخصیت محوری در مسیر داستان دیده شود.

علاوه بر آن برداشت­‌های بلند فیلم با تأکید دقیق فیلمساز بر میزانسن و انتخاب درست مسیر حرکت کاراکتر­ها از دیگر نکات قابل توجه کارگردانی سهیل بیرقی به حساب می‌آید. متاسفانه در سینمای ایران تعبیر نادرستی از برداشت بلند می‌شود و هر حرکت ممتد دوربین حتی بدون آنکه به میزانسن دقیق شخصیت­‌ها در تقابل با حرکت دوربین فکر شده باشد تقدیر می‌شود. فیلم «من» از این لحاظ که با استفاده از حرکت هماهنگ سوژه و دوربین توانسته برداشت بلندش را در ریتم نگه دارد و در عین حال حرکت دوربین دیده نشود قابل تقدیر است. انتخاب آگاهانه در تمامی میزانسن­ها نیز کاملاً نشان­ دهنده آن است که کارگردان شناخت درستی از سینما دارد.

این شکل کارگردانی دقیق در سکانس­­های جذاب موتور سیکلت هم تکرار می‌شود و دوربین با حرکتی منظم و دقیق بدون آنکه حضورش حس شود سوژه را دنبال می‌کند. برخی سکانس‌­ها هم ایده­های ناب و تازه‌­ای در آن­ها خرج شده که اغلب به متن بازمی‌­گردد اما نمود خود را در اجرا هم به درستی حفظ کرده است. برای مثال سکانسی که آذر سراغ دکتر روان­شناس می‌رود و استفاده از تخته و نوشتن اطلاعات روی آن با دیالوگ­های که همزمان ادا می‌شود نمونه یک سکانس تازه و هوشمندانه است که در فضای کلی فیلم قابل قبول است.

موسیقی فیلم «من» را کارن همایونفر ساخته است. با استفاده از نت‌­های کم و تکرار شونده پیانو که با فضای تعلیق و ریتم فیلم همراه می‌شود و به حس و حال شخصیت کمک می‌کند. ایده تکرار کردن حرکت سوژه و دوربین در پلان ابتدا و انتها و استفاده از یک موسیقی مشخص، از نظر کارگردانی فرم مشخص فیلم بیرقی را کامل می‌کند اما از آنجایی که ایراد پایان بندی و گره گشایی در متن وجود دارد پایان را تبدیل به پایانی کاذب می‌کند.

نقد فیلم من

این شکل از فیلمسازی مینیمال و شخصیت محور یادآور فیلمساز برجسته فرانسوی ژان پیر ملویل افسانه‌­ای است که ایجاز و تعلیق حرف اول را در فیلم‌­هایش می­‌زند. او نیز شخصیت­‌هایی دارد که خیلی کم حرف می­زنند و درونگرا هستند و اطلاعات کمی در مورد آن­ها وجود دارد. به عنوان مثال در فیلم سامورایی همین شکل شخصیت پردازی وجود دارد اما آنچه که باعث می‌شود سامورایی کماکان فیلم دیدنی باشد انتخاب درست داستان و موقعیتی است که برای جف کاستلو در فیلم سامورایی رخ می‌دهد. یک قاتل حرفه‌ای و دقیق در یکی از مأموریت­‌هایش توسط زنی پیانیست دیده می­­‌شود. این اتفاق تمام زندگی او را تحت شعاع قرار می‌دهد و در نهایت مسیر داستان به نقطه مشخصی می­‌رسد که ادامه آن بی­‌معنی است. با دقت به این خلاصه داستان به دو نکته می­‌رسیم که ایرادهای جدی فیلم «من» به حساب می‌­آیند. اول از همه اتفاقی در فیلم وجود ندارد که تمام زندگی قهرمان را به هم بریزد و او را به مسیری بی‌بازگشت برساند که در اصطلاح فیلمنامه نویسی به آن نقطه عطف اول یا گره‌­افکنی گفته می‌شود. در واقع داستان فیلم به طور جدی هیچگاه شروع نمی‌شود. در ادامه نقطه­‌ای از داستان وجود ندارد که فیلم تمام شود و فیلمساز با استفاده از فرم یک پایان ساختگی برای فیلمش ساخته است. پایانی که در فیلم وجود دارد نتیجه منطقی پیرنگ نیست و این به آن معنا است که گره­‌گشایی نیز صورت نپذیرفته است. در مجموع فیلم «من» علارغم تمامی ایراداتش نمره قبولی برای یک فیلم اولی به حساب می‌آید چرا که به فرم خود وفادار می­‌ماند و تا انتها آن را حفظ می‌کند و با استفاده از تعلیق در اغلب اوقات فیلمش را جذاب نگه داشته است. یادآوری جمله معروف هیچکاک خالی از لطف نیست: «من به عنوان فیلمساز با پول تهیه کننده فیلم می‌­سازم و وظیفه دارم که تماشاگر را لحظه­‌ای از دست ندهم. چاره این کار چیزی نیست جز تعلیق»


منبع : زومگ

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

  • نسرین حسنی