همه چیز در مورد فیلم ها

فیلم باز ها

دانلود فیلم های جدید

  • ۰
  • ۰

فیلم «دراکولا» مجموعه ای از پیام، تصویر، نقد اجتماعی و صحنه های چرک است که کنار هم یک کل را تشکیل داده اند. عطاران قصه چندخطی جذابی دارد و در کنار آن حرف های زیادی برای گفتن فیلم را کلید می زند تا پیام ها و نقدهایش را در قالب قصه جذاب دراکولا روایت کند اما نه قصه درست از آب در می آید، نه پیام ها درست سر جایشان می نشینند و نه فضای چرک به کمک پیشبرد فیلم می آید.

نتیجه هم این می شود که در کنارم پیام جذاب، قصه چندخطی درجه یک و شخصیت پردازی های قابل قبول، فیلم، یک «کل» اثرگذار از آب در نمی آید و ابتر می ماند.

داستان

وقتی عطاران مشغول ساخت فیلم دراکولا بود و قصه چندخطی فیلم توی سایت های خبری منتشر شد، خیال کردیم قرار است عجب کار بامزه ای ببینیم، قصه این بود؛ «یک دراکولا شبانه سراغ آدم ها می رود و خونشان را می خورد. یک روز با خوردن خون یک معتاد، به مواد مخدر اعتیاد پیدا می کند و...» خب داستان یک دراکولای معتاد آن هم وسط شهر تهران، می توانست فانتزی بسیار غافلگیرکننده ای باشد.

همین داستان یک خطی باعث می شد تصمیم مان را برای تماشای فیلم بگیریم وقتی فیلم از سوی هیئت انتخاب جشنواره فجر رد شد و هیچ امتیازی از هیئت انتخاب نگرفت، برایمان عجیب بود. مگر می شود چنین سوژه جذابی، توسط رضا عطاران به فیلمی درجه پایین تبدیل شده باشد و حتی به جشنواره راه پیدا نکند؟ بله! جذابیت این فیلم، صرفا در همان دو جمله خلاصه است و هیچ داستان پردازی جذابی ندارد.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/962400_268.jpg


نقد روابط اجتماعی

فارغ از اینکه داستان دراکولا چیست و عطاران برای اعتراض به پدیده اعتیاد سراغ چه داستانی رفته، فیلم پر از نقد روابط اجتماعی است. انگار عطاران بستری پیدا کرده تا هر جور شده حرف ها و نقدهای اجتماعی اش را به واسطه آن منتقل کند. بعضی از این نقدها کاملا بی ربط هستند و اصلا به محتوا و داستان ارتباطی پیدا نمی کنند.

موج اینستاگرام: اهمیت لایک کردن صفحات اینستاگرام یا آرزوی لایک شدن مردم عادی توسط ستاره ها مسئله ای است که به وفور در فیلم وجود دارد، بدون این که ربطی داشته باشد.

سریال های ترکیه ای: توجه زیاد سریال های ترکیه ای و اهمیتی که بین مردم پیدا کرده اند هم جزء نقدهای عطاران به جامعه است؛ این که اهمیت این سریال ها آن قدر زیاد است که جای اعضای خانواده را گرفته.

یارانه: توجه عامه مردم به زمان دریافت یارانه هم به صورت کاملا ناشیانه داخل فیلم آمده؛ خیلی بی ربط و بدون دلیل جواد زنگ می زند به زنش و می گوید که فردا یارانه می دهند یادت نره.

اپلیکیشن ها: در تمام طول فیلم، جواد از طریق یک اپلیکیشن مدام از خودش عکس می اندازد تا سن و سالش را حدس بزند. اپلیکیشن، سن را کمتر از حالت اصلی می گوید و شاید عطاران می خواهد نشان دهد که فضای مجازی مدام در حال دروغ گفتن به مردم است.

پیام

عطاران دراکولا را ساخته تا از مقایسه میان یک دراکولا با جماعتی معتاد، این پیام را منتقل کند که اعتیاد حتی از خونخواری هم بدتر است. خود عطاران در گفت و گویی که با ماهنامه 24 داشته، گفته: «برایم جالب بود که آدم ها را با خودشان مواجه کنم و آن ها خودشان را بدون هیچ دستکاری روی پرده ببینند، وحشتناک است دیگر. دیدن این که دراکولا با همه خونخواری اش از معتاد بودن بهتر است بسیاری را می ترساند، خیلی هم بامزه است.» بله! فیلم ساخته شده که همین را بگوید اما واقعا این پیام در تمام بخش ها کاملا جاری و ساری است؟

شعار اعتیاد بد است!

عطاران به جای این که مقایسه میان خونخواری و اعتیاد را در بستر فیلمش بگنجاند، خیلی راحت آن را توی دو تا دیالوگ آورده، دراکولا می گوید که شما آدم ها هم خون می خورید. همین گوشتی که می خورید داخلش خون است.

شماها خون هم را می خورید، به هم رحم نمی کنید، همدیگر را می کشید، جنگ می کنید و... آن وقت به ما می گویید خونخوار! ما که مال قصه هاییم. یا آخر فیلم دراکولا به جواد می گوید: «من بر می گردم به همان خونخواری. اعتیاد آدم را حقیر می کند.» لابد عطاران انتظار دارد مخاطب بعدش بگوید: «خب پس نتیجه می گیریم که اعتیاد بد است! به همین سادگی!»

همه معتادن، همه؟

حرف دیگر عطاران این است که توی این جامعه، همه می تواند بالقوه معتاد باشند و نمی شود به کسی اعتماد کرد. حتی دکتر آزمایشگاه یا مسئولان فرهنگی مدارس، سوپری سر کوچه و... حرفش درست است اما ساده ترین راه را برای ارائه این مسئله پیدا می کند. مسئول آزمایشگاه، خودش خیلی راحت می گوید تریاک مصرف می کند و ساقی مواد سر از مدرسه دخترانه در می آورد. همه چیز همین اندازه گل درشت است. عطاران حتی به خودش زحمت نمی دهد برای بیان پیامش مقداری ظریف تر وارد عمل شود.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/962399_692.jpg


فضاسازی

عطاران کلا در به تصویر کشیدن فضاهای چرک و سیاه، استاد است. در دراکولا برای این که مسئله اعتیاد و فرورفتن جامعه در سیاهی و تباهی را درست نشان دهد، چند قدم هم جلوتر رفته. اغراق در نمایش سیاهی و چرکی فضا یکی از مهم ترین نقاط ضعف فیلم است.

شاید اگر این فضا درست در خدمت داستان قرار می گرفت و کمکی به انتقال پیام فیلم می کرد، می شد آن را پذیرفت اما این نشانه ها به طور کاملا افراطی و بدون هیچ طراحی دقیق، همین طوری داخل فیلم گنجانده شده و از جایی به بعد، مخاطب را اذیت می کند.

کتک کاری: تا دلشان بخواهد فیلم صحنه کتک کاری دارد. اول فیلم جواد و مسعود (دراکولا) توی آزمایشگاه و بعد از شنیدن جواب آزمایش به جان هم می افتند. یک بار جواد با یوسف برای اینکه چرا به مدرسه دخترش رفته کتک کاری می کند. یک بار دیگر به جان دکتر ترک اعتیاد می افتد، دراکولا با ولادیمیر بزن بزن می کند و آخر سر هم در صحنه آخر مسعود با خود جواد درگیر می شود و خونش را می خورد.

ترکیب چای و تریاک: هر کس تا الان نمی دانست تریاک را به چه روش هایی می شود مصرف کرد با تماشای دراکولا، می تواند ادعا کند که برای خودش استادی شده. بعد از منقل، حل کردن تریاک توی چای هم جایگاه مهمی در این فیلم دارد. دست کم سه بار این مسئله به طور کامل به تصویر کشیده می شود.

استخر و مردان لخت: خب چرکی و ایجاد فضای وهم انگیز، که فقط نمایش منقل و مواد زدن و هم زدن تریاک توی چای نیست. این که مردها با هیکل گنده مدام لخت شوند و توی آب غوطه بخورند هم نشانه همان چرکی است. البته در بیشتر صحنه های استخر، منقل و مواد هم نقش موثری دارد.

نقش موثر منقل: آن قدر که عطاران در دراکولا، منقل به مخاطبان نشان داد و طرز کار آن را به طور دقیق معرفی کرده، به کل داستان فیلم نپرداخته. از اول تا آخر فیلم، ما پنج بار منقل را به طور کامل می بینیم.

شخصیت ها

عطاران سعی کرده تا جایی که می شود کاراکترهایش را خوب معرفی کند. اصولا در تمام کارهایش، معرفی شخصیت ها خیلی خوب انجام می شود.

این جا هم شناسنامه ای از دو کاراکتر اصلی یعنی مسعود و جواد به ما می دهد اما فیلم در شخصیت پردازی یا بهتر است بگوییم استفاده از شخصیت ها، می لنگد و در ادامه از بیان روشن دغدغه ها و دلایل این آدم ها برای کارهایی که انجام می دهند، باز می ماند. شاید برای همین وقتی تماشای فیلم تماشا می شود، می گوییم: «خب که چی؟» یعنی آن قدر کاراکترها و رفتارهایی که از خودشان نشان می دهند، برایمان غریبه اند که واقعا نمی دانیم بعضی از کارها را چرا انجام می دهند و اصلا چه می خواهند.

جواد

مردی حدودا چهل ساله از طبقه پایین جامعه است. از وضعیت زن و زندگی اش معلوم است که کلا زندگی برایش زیاد جدی نیست. قبلا توی بیمارستان کار می کرده اما چون معتاد بوده و یکی یکی پروفن ها را می دزدیده، اخراجش کرده اند. بیکار و بی هدف می چرخد. تاحالا نه بار ترک کرده و باز برگشته. کلا هیچ چیز برایش اهمیت ندارد و همین که جنسش سر وقت برسد، برایش کافی است.

ما از احساسات و درون جوان چیزی نمی فهمیم جز این که یک معتاد آویزان است و می خواهد هر طور شده از قبل ماندن توی خانه دراکولا و اعتیاد او به مواد مجانی برسد. به زنش دروغ می گوید و حتی الکی به او ابراز محبت می کند. در کل فیلم فقط دو بار خونش به جوش می آید؛ یک بار به خاطر علاقه زنش به تتلو و یک بار به خاطر رفتن یوسف به مدرسه دخترش. او یک مفت خور واقعی است.

ضعف: تا این جای ماجرا، معرفی جواد خوب از آب درامده اما قرار است از این ویژگی های رفتاری چه استفاده ای بکند؟ درواقع قهرمان فیلم ما، یک آدم بی قید مفت خور است که از اول تا آخر فیلم همین طوری می چرخد و مواد می زند و هیچ کاری نمی کند. برای همین است که فیلم به طور کلی هیچ عامل پیش برنده ای ندارد.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/962398_691.jpg


مسعود

از بازمانده های دراکولاهای رومانی است. بعد از ازدوج با سوسن قول می دهد سراغ خونخواری نرود اما از وقتی متوجه بیماری پسرش می شود، قولش را می شکند. مسعود هر روز از پارک دم خانه یک نفر را می دزدد و خونش را می خورد. غافل از این که همه آدم های پارک، معتادند و حالا با خوردن خونشان خودش هم معتاد شده. مسعود خانواده اش را دوست دارد و تلاش می کند اعتیادش را ترک کند اما اختیارش چندان دست خودش نیست و همنشینی با جواد باعث می شود که نتواند و...

ضعف: انتخاب لوون هفتوان برای نقش مسعود، یک اشتباه بزرگ است. چه الزامی وجود دارد که دراکولا تا این حد چاق باشد و مدام نفس نفس بزند؟ احساسات و درونیات مسعود، به هیچ عنوان با بازی هفتوان منتقل نمی شود. ما صرفا با یک موجود چاق بی اراده رو به رو هستیم که روحیات و عواطفش از ابتدا تا انتهای فیلم، ثابت باقی می ماند. درواقع اگر دیالوگ های مستقیم و شعاری فیلم از زبان او بیان نمی شد، شاید واقعا نمی فهمیدیم درونش چه می گذرد.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/962402_376.jpg


سوسن

یک زن خانه دار از خانواده های دراکولاها که مثل زن های ایرانی، ماکارونی درست می کند، سریال های ترکیه ای می بیند و کتاب بیشعوری یا کافکا در کرانه می خواهند. وقتی هم که متوجه خونخوار یا معتاد بودن شوهرش می شود، فقط قهر می کند و می رود خانه پدرش.

ضعف: اگر سوسن را از کل فیلم حذف کنیم، قطعا اتفاقی برای آن نمی افتد. حضورش به هیچ عنوان ضروری نیست. حتی انگیزه خوبی هم برای تغییر رفتار مسعود نمی شود. فقط یک زن است که گاهی هست و گاهی نیست.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/962403_460.jpg


زن جوان

یکی از جذاب ترین کاراکترهای فیلم، زن جواد است که ژاله صامتی کاملا آن را درست و مملوس بازی کرده؛ زنی به شدت درگیر در شبکه های اجتماعی که حتی فرصت ندارد لاک های ناخن هایش را مرتب کند یا غذا بپزد. تمام فکرش درگیر لایک های اینستارگام و تماشای سریال های ترکیه ای است. حتی برایش فرقی نمی کند شوهرش کجا می رود و چه می کند.

ضعف: عطاران چنین شخصیت جذابی را طراحی کرده اما برای چی؟ دقیق و درست درآمدن این کاراکتر واقع چه اثری روی خود فیلم دارد؟ این که زن جواد گربه دوست دارد یا به تتلو علاقه مند است در پیشبرد قصه به چه کاری می آید. این کاراکتر جذاب عملا در بستر فیلم به هیچ دردی نمی خورد.


http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/962404_809.jpg


سوپری محله

سوپری محله یک معتاد مفت خور تمام عیار است. وقتی می فهمد بساط دود و دم در آن خانه به راه است، خودش را چارچنگولی می اندازد آن جا و تکان نمی خورد. هیچا حساسات و منطق درونی ندارد و البته لازم هم نیست داشته باشد. یک کاراکتر حاشیه ای کاملا جذاب است که حق مطلب ویژگی آویزان بودن معتادها را خیلی خوب ادا می کند.

ضعف: این کاراکتر هم با وجود جذابیت و اجرای خوبی که دارد اما در کل مسیر قصه اثرگذار نیست. قطعا اگر بستر داستان درست پیش می رفت، سوپری کاراکتر کاملا جذابی به نظر می رسید.


http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/962405_820.jpg


• یکی از نکاتی که شدیدا توی فیلم روی آن تاکید می شود، سن و سال است. زن جواد اسم اپلیکیشنی را می آورد که از روی عکس، سن آدم ها را تشخیص می دهد. مدام راجع به سنش و اینکه از روی عکس چه سنی به او گفته شده حرف می زند طوری که مخاطب فکر می کند قرار است کاربردی داشته باشد اما عملا هیچ استفاده ای از آن نمی شود.

 

 


منبع: هفته نامه همشهری جوان
  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

«ما در عصر کیارستمی به سر می بریم اما هنوز این را نمی دانیم.» این جمله را ورنر هرتسوک، فیلمساز بزرگ سینمای معاصر آلمان گفته، آن هم درباره کارگردانی که خیلی قبل تر از آنکه تبدیل به چهره ای ملی شود، در سطح سینمای جهان شیفتگانی پروپاقرص داشت و بسیار شناخته شده بود.

سرشناس ترین منتقدان حال حاضر سینمای جهان و حتی رفتگانی مانند راجر ایبرت در طول این سال ها، سینمای فیلمساز مولف را دنبال کرده اند و همیشه مجذوب صمیمیت ذاتی آثار او بوده اند. مرز باریک میان واقعیت و خیال در فیلم های کیارستمی شگفت زده و گیج شان کرده.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/926251_235.jpg

او اولین و تنها جایزه نخل طلای کن را با فیلم «طعم گیلاس» به سینمای ایران هدیه کرد. از مارتین اسکورسیزی، فیلمساز هالیوود گرفته تا غول های نقد از این فیلم به عنوان اثری هنرمندانه و جاودان یاد می کنند. دبورا یانگ منتقد هالیوود ریپورتر در واکنش به درگذشت فیلمساز نامدار ایران نوشت: «سینمای جهان چراغ راهش را از دست داد...» هضم این جمله آسان نیست؛ حالا انگار به یک لانگ شات نیاز داریم. به یک نمای وسیع از ابعاد جادوی سینمای کیارستمی در سطح جهان. آن وری ها، او و فیلم هایش را از چه زاویه ای می دیدند؟ مهم ترین آثارش کدام ها بودند؟ جوایزش چه؟ راستی چقدر عباس کیارستمی را می شناسیم.

 


طعم گیلاس - Taste of Cherry

سال اکران: 1997

زاویه دید: این فیلم و همین طور «ده» دیگر ساخته کیارستمی در سال 2002، به لحاظ ساختاری بسیار شبیه هم هستند. هعر دو فیلم اغلب در قالب نماهای نزدیک و از زاویه دید شخصیتی که سوار بر ماشین در شهری کوچک در حال حرکت است، به تصویر کشیده شده اند. با این همه، کیارستمی بر خودنگری حاصل از چنین صحنه پردازی و چیدمانی تاکید می کند تا پرسش های مهم تری را در رابطه با طبیعت بشر و حتی مدرنیته مطرح کند. فیلمی که اولین و تنها جایزه ارزشمند نخل طلا را برای سینمای ایران به ارمغان آورد.

سوژه اصلی «طعم گیلاس» مردی است که قصد دارد به زندگی خود پایان دهد و در حومه شهر تهران با ماشین اش دنبال کسی می گردد که در ازای دریافت 200 هزار تومان پول، تقاضای پر دردسر او را برآورده کند. نمادگرایی این فیلم را در میان سکوت های عمیق، دیالوگ های پراکنده و استعاره های بصری و تنش آمیزش می توان یافت.

واکنش منتقدان بین المللی: فیلم با استقبال گسترده منتقدان روبرو شد، تا جایی که حتی در روزهای گذشته یادداشت هایی که به مناسبت درگذشت فیلمساز نامدار ایران در رسانه های سینمایی جهان منتشر شده اند از مارتین اسکورسیزی، کارگردان برنده اسکار تا پیتر برادشاو منتقد معروف روزنامه «گاردین»، همگی از طعم گیلاس به عنوان یکی از آثار درخشان و ماندگار کیارستمی یاد کرده اند.

جاناتان رزنبام منتقد «شیکاگو ریدر» این بار هم به فیلم کیارستمی چهار ستاره کامل اعطا کرد و بخش هایی از نقدی که برای طعم گیلاس نوشت، در واقع جوابیه ای بود به واکنش شدیدا منفی راجر ایبرت، منتقد فقید «شیکاگو سان تایمز» که فیلم برنده جایزه نخل طلای جشنواره کن را شدیدا خسته کننده و ملال آور توصیف کرد. رزنبام و دیو کِهر منتقد «نیویورک دیلی نیوز» هر دو عقیده داشتند فیلم شاهکار بوده اما حرف ایبرت این بود که پادشاهی بدون لباس دیده است.

جوایز و افتخارات: برنده نخل طلای جشنواره کن 1997، برنده جایزه بهترین فیلم خارجی زبان انجمن منتقدان فیلم بوستون 1997، نامزد بهترین فیلم جشنواره بین المللی فیلم تلوراید1997

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/926252_986.jpg

 


 

باد ما را خواهد برد - The Wind Will Carry Us

سال اکران: 1999

زاویه دید: برخلاف دیگر فیلم های کیارستمی که با نوعی احساس آزردگی و از هم گسیختگی همره است و در واقع واکنش کارگردان به جهان دائما در حال تغییر پیرامونش است، داستان «باد ما را خواهد برد» برای خیلی ها در سطح بین المللی یادآور و تداعی کننده فیلم هایی مانند «دره من چه سرسبز بود» ساخته جان فورد یا «روزهای بهشت» به کارگردانی ترنس مالیک است.

این فیلم روایتگر ماجرای شخصیتی به نام بهزاد و تلاش او برای پیدا کردن مأمنی در یکی از روستاهای دور افتاده ایران است. به زعم بسیاری از منتقدان خارجی، «باد ما را خواهد برد» نقطه عزیمت کیارستمی از ساخته های قبلی اش و به آشتی مبارکی میان سنت و تغییر، میان گذشته و آینده تعبیر شده است.

واکنش منتقدان بین المللی: فیلم سه سال بعد از اولین حضور جشنواره ای خود در سینماهای آمریکای شمالی امکان نمایش یافت و بعد از آن بود که ریچارد کورلیس، منتقد مجله «تایم» نوشت: «ضرباهنگ زندگی روستایی تاکنون به ندرت تا این حد واضح و شفاف ترسیم شده است.» فیلم به عنوان یکی از 50 اثر برتر سینمای جهان در دو دهه گذشته توسط جشنواره فیلم تورنتو انتخاب شد.

اسکات فونداس، منتقد «ورایتی» علاوه بر تحسین ساخته کیارستمی، این اثر را پیشاپیش فیلم «کمون (پاریس، 1871)» ساخته پیتر واتکینز و همین طور «خون به پا خواهد شد» به کارگردانی پل تامس اندرسن قرار داد. در نظرسنجی «بنیاد فیلم بریتانیا» (BFI) در سال 2013 شش منتقد از جمله رزنبام، از «باد ما را با خود خواهد برد» به عنوان یکی از 10 فیلم محبوب شان نام بردند. بسیاری از منتقدان سراسر دنیا فیلم را شاهکار خواندند؛ اثری که جایگاه کیارستمی را به عنوان یکی از کارگردانان محبوب سینمای هنری در چند دهه اخیر بیش از پیش تثبیت کرد.

جوایز و افتخارات: نامزد جایزه شیر طلایی جشنواره ونیز، برنده جایزه بزرگ هیئت داوران ونیز، برنده جایز فیبرشی از جشنواره فیلم ونیز، نامزد جایزه بهترین فیلم خارجی زبان از سوی انجمن منتقدان شیکاگو.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/926253_178.jpg

 


 

کپی برابر اصل - Certified Copy

سال اکران: 2010

زاویه دید: این فیلم و «مثل یک عاشق» آخرین ساخته کارنامه کیارستمی هستند که از قضا هر دو در فضای خارج از ایران جلوی دوربین رفته اند. «کپی برابر اصل» که تولید فرانسه است با بازی ژولیت بینوش، بازیگر سینمای این کشور، یکی از بهترین ساخته های کیارستمی به شمار می رود. در ظاهر، فیلم روایتگر داستان ساده یک زوج است اما مثل تمام فیلم های کیارستمی، رفته رفته لایه های زیرین خودش را آشکار می کند.

باز هم چالش بر سر شکاف میان حقیقت و داستان است و اینکه اصلا این جور مرزبندی ها چه اهمیتی دارد. بینوش و ویلیام شیمل نقش دو شخصیتی را بازی می کنند که دست بر قضا در جلسه نقد کتاب شیمل با هم ملاقات می کنند. عنوان کتابی که در فیلم می بینیم، همان عنوان فیلم است. آن دو روزشان را در کنار هم می گذرانند و به نظر می رسد جذب یکدیگر شده اند. با این حال، هر چه فیلم بیشتر پیش می رود، شک مخاطب بیشتر می شود که آیا این دو شخصیت تازه به هم برخورده اند یا در حقیقت سال هاست که ازدواج کرده اند و صرفا دارند نقش بازی می کنند.

واکنش منتقدان بین المللی: ابهام موجود در کپ    ی برابر اصل، در واقع به مهم ترین عامل محبوبیت فیلم نزد منتقدان بدل شد. دیوید الدستاین، منتقد مجله «نیویورک» نوشت: «با در نظر گرفتن تمام حلقه ها و ترفندهایش، کپی برابر اصل به شدت و به طرز معجزه واری بدل به واقعیت شده است.» دیوید دنبای در «نیویورکر» از این فیلم به عنوان بازگشت شکوه مند کیارستمی به عرصه فیلمسازی یاد کرد و پیتر باردشاو صریحا نوشت کیارستمی را به خاطر ایده کپی برابر اصل و ساخت چنین فیلمی تحسین می کند.

جوایز و افتخارات: نامزد جایزه نخل طلای کن، برنده جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره کن (برای بینوش)، برنده جایزه جوانان کن، برنده جایزه بهترین فیلم از جامعه بین المللی سینه فیل، نامزد جایزه بهترین فیلم و فیلمنامه در نظرسنجی منتقدان «ایندی وایر»، برنده جایزه بهترین فیلم خارجی زبان انجمن منتقدان گرجستان.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/926254_408.jpg

 


 

خانه دوست کجاست؟ Where is the Friend’s Home?

سال اکران: 1987

زاویه دید: واقعیت این است که یکی از جریان سازترین و پر سروصداترین فیلم های کیارستمی در سطح بین المللی، در حقیقت دشوارترین فیلم او برای تماشا کردن است. روی کاغذ، با داستانی سر راست و به ظاهر ساده روبرو هستید. پسرکی ناگهان می فهمد دفترچه مشق دوستش را اتفاقی همراه خود از مدرسه به خانه آورده و تصمیم می گیرد هر طور شده خانه دوستش را بیابد تا دفترچه را به او برگرداند. این فیلم اولین بخش از سه گانه «کوکر» است؛ مجموعه ای از سه فیلم بلند که در یکی از روستاهای کوچک ایران می گذرد. البته این منتقدان بودند که مجموعه سه فیلم «خانه دوست کجاست» (1366)، «زندگی و دیگر هیچ» (1370) و «زیر درختان زیتون» (1373) را به سه گانه ای سینمایی تعبیر کردند؛ برچسبی که خود کیارستمی مخالف آن بود.

از سطح عبور کنید و نقبی به لایه های زیرین فیلم بزنید، خواهید دید که فیلم کیارستمی درباره وظایف اخلاقی است که ما به عنوان اعضای یک جامعه انسانی باید در قبال یکدیگر به جا آوریم؛ فیلم درباره انسان شریف و درستکار است، درباره مراقبت از یکدیگر. قهرمان های کیارستمی معمولا کودکانی کم سن و سال یا افرادی بسیار سالخورده هستند. منتقدان خارجی تماشای این فیلم را به هر کودکی که سواد خواندن و نوشتن دارد و می تواند از طریق زیرنویس ماجراهایش را دنبال کند، توصیه کرده اند و در عین حال برای بزرگسالان علاقه مند، فیلم را حاوی عمقی مثال زدنی دانسته اند.

واکنش منتقدان بین المللی: واقعیت جاناتان رزنبام، منتقد «شیکاگو ریدر» در سال 1998 و توصیف سه گانه سینمایی کوکر نوشت: «هر سه اثر مراقبه ای پایدار بر مناظری واحد و شیوه زندگی مردمان آنجاست؛ پرس و جویی متمرکز که بیش از دستیابی به پاسخی مشخص به طرح پرسش های بیشتری می انجامد و طنز در کنار اشعاری طنازانه که درباره دست و پنجه نرم کردن با فاجعه شخصی و غیرشخصی این فیلم ها به کشف و شهود و گرامیداشت آنچه در جهان هست، می پردازند از جمله چیزهایی که ما قادر به درکشان نیستیم.»

جوایز و افتخارات: برنده پلنگ برنزی لوکارنو، برنده جایزه فیبرشی و فیلم منتخب انجمن منتقدان فیلم جشنواره فیلم لوکارنو، برنده جایزه سینه کید جشنواره بین المللی فیلم کودکان آمستردام 1992.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/926255_741.jpg

 


 

کلوزآپ Close-Up

سال اکران: 1990

زاویه دید: وقتی پای تلفیق واقعیت و داستان به میان می آید، چه بسا «کلوز آپ» را بتوان به گل سرسبد یا حتی شاهکار تمام آثار کیارستمی تعبیر کرد. داستان فیلم روایتگر ماجرای واقعی مردی است که خودش را به جای یک کارگردان معروف ایرانی معرفی می کند تا بتواند به بهانه ساختن فیلمی جدید به جمع خانواده ای سینما دوست وارد شود. او دستگیر می شود و به جرم جعل هویت روانه دادگاه می شود.

پس در نهایت با چه چیزی مواجه هستید؟ یک فیلم مستند؟ یک مستند داستانی بر اساس ماجرایی واقعی؟ کوششی در جهت اقتباس از داستانی واقعی و جذاب تر کردن آن؟ بسته به صحنه ای که به تماشای آن نشسته اید، هر سه برداشت به نوعی صدق می کند. نکته جالب آن که مفهوم کلی فیلم به موازات مضمون اصلی آن به تصویر کشیده شده؛ اینکه شناخت حقیقت هر انسان تا چه حد می تواند ناممکن باشد، حتی اگر خودشان به شما بگویند که هستند.

واکنش منتقدان بین المللی: نانی مورتی، کارگردان سرشناس ایتالیایی در سال 1996 فیلمی کوتاه با عنوان «روز افتتاحیه کلوزآپ» را با محوریت نمایش کلوزآپ در رم ساخت. مجله معتبر «کایه دوسینما» در سال 1991 این اثر را به عنوان پنجمین فیلم برتر سال معرفی کرد.

ورنر هرتسوک کارگردان مطرح آلمانی، کلوزآپ را یکی از بهترین فیلم های واقع گرای سینما دانست و از آن قدردانی کرد. دنیس لیم و استفن هولدر، منتقدان روزنامه «لس آنجلس تایمز» نوشتند این فیلم روایتی شیوا و مستقیم با نگاه به روح و روان انسانی پیچیده است که با واقعیت اجتماعی و فرهنگی جامعه همراه شده.

جوایز و افتخارات: برنده جایزه ویژه منتقدان از جشنواره بین المللی فیلم مونترال 1990، برنده دیپلم افتخار و جایزه فیبرشی جشنواره بین المللی فیلم استانبول 1992.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/926256_765.jpg

 

 


منبع: هفته نامه همشهری جوان

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

پژمان بازغی در چند سال اخیر در فیلم های سینمایی ریز و درشتی حضور داشته اما بارکد یکی از خوب های کارنامه اوست. او در این فیلم بازیگر نقش سامان است؛ پلیس عجیب و غریب قصه که به عنوان مامور مخفی وارد باند خلافکارها شده و حالا برای خودش یک پا خلافکار است و به اعتراف خودش، هم موارد می زند، هم جنس جا به جا می کند و به راحتی هم آدم می کشد. در طول این سال ها کمتر پلیسی را دیده ایم که این مشخصات را داشته باشد و تا این حد از پلیس های معمول در فیلم ها دور باشد. به همین دلیل در مورد این کاراکتر فانتزی گپ مفصلی با پژمانی بازغی زدیم.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/944629_997.jpg


چطور به پروژه بارکد پیوستید؟

خیلی اتفاقی شد. من به خاطر فیلم سینمایی «هلن» ریش بلندِ دکلره شده زردرنگی داشتم که بعد از آن هم ریشم را نزدم و با همان گریم سر کار آقای مهدی جعفری به اسم «بلوگا» رفتم او گفت مشغول کلیدزدن کار جدید مصطفی کیایی برای جشنواره است و من هم گفتم به مصطفی سلام برسان. دیگر صحبتی نشد تا اینکه چند وقت بعد محسن کیایی به من زنگ زد، خوش و بشی کردیم و گفت ریشت را هنوز داری؟ گفتم آره؛ گفت پس بیا دفتر مصطفی با شما کار دارد.

از همان اول برای نقش پلیس رفتید؟

بله، رفتم و گفتند نقشی دارند که یک پلیس عجیب و غریب است و فیلمنامه را بخوانم اگر دوست داشتیم کار کنیم. فیلمنامه را خواندم، صحبت کردیم ولی قرارداد نبستیم؛ چون من فردایش به دلیل کاری باید می رفتم شمال کشور و قرار شد بعد از برگشت برای قرارداد بیایم اما آنجا که بودم از طرف پروژه با من تماس گرفتند، معذرت خواهی کردند و گفتند یکی از بازیگران که از دوستان خوب مصطفی است، به دفتر آمده و در رودربایستی قرارداد نقش پلیس را با او بستند.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/944630_961.jpg


جدا؟ و بعد شما چکار کردید؟

همان روز خیلی ناراحت شدم، پیامکی به محسن دادم، تشکر کردم و گفتم دعوتم کنید بیایم فیلم را ببینم؛ چون فیلمنامه را خواندم خیلی علاقه مند شدم ببینم ماحصلش چه خواهدشد. البته فردا صبحش محسن دوباره زنگ زد و گفت پاشو بیا دفتر، من و مصطفی دیشب خوابمان نبرده و این نقش را باید تو بازی کنی. من هم خیلی خوشحال شدم که این نقش به من رسید.

شخصیت سامان کاراکتر عجیب و غریبی بود و ظاهرش هم نسبت به ماموران پلیس (چه مخفی، چه عادی) که پیش از این دیده بودیم، خیلی متفاوت بود. چطور به این فرم رسیدید؟

با آقای کیایی خیلی حرف زدیم و بعد از جمع بندی نهایی به این نتیجه رسیدیم که بیشتر از این جا نداشت تا سامان عجیب و غریب باشد! در مورد فیزیکش هم محسن دارسنج خیلی زحمت کشید تا مثلا فرم ریش را طوری در بیاوریم که جدید باشد. بعد ریش را قرمز و داخلش را سیاه کردیم، بغل موهایم را کوتاه  و سعی کردیم به یک فرم خاصی برسیم.

خود شخصیت سامان هم خیلی خاص است، کم پیش می آید یک پلیس ببینیم که برای برخوردن با خلافکارها همه جور کار کرده باشد. فکر می کنید همین خاص بودن باعث دیده شدنش شد؟

سامان کاراکتر متفاوتی است، ما به ازای بیرونی برای او نداریم و یک جورهایی فانتزی است. بدون شک پلیسی که خالکوبی کرده یا ریش هایش را قرمز و موهایش را آلمانی اصلاح کرده باشد و کت چرم بپوشد، نداریم. این پلیس در اصل غیرواقعی است و به همین خاطر بیشتر دیده شد. شخصیت سامان دور از ذهن و دور از جامعه بود و همه چیزش مختص خودش بود.

حتی خشونتش.

بله، کلا در این فیلم خشونت شخصیت ها هم کمدی است. تیر می زنند تو پای هم، آدم می کشند، جنازه ای را شبانه حاک می کنند و مردم به همه این اتفاقات می خندند. این فیلم همه چیزش فانتزی است. به نظرم یکی از حسن های فیلم بارکد این است که کاملا هوشمندانه نوشته شده. در این فیلم خیانت، دروغ، کلاهبرداری، قتل و درگیری وجود دارد ولی همه آنها فانتزی است. اصلا بارکد یک جورهایی مثل آلیس در سرزمین عجایب، است!

 

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/944631_667.jpg


حالا نقدهایی را که برای همین فیلمی که از نظر شما فانتزی است نوشته شده، خوانده اید؟


بعضی از دوستان خیلی جدی گرفته اند، من این نقدها را که می خوانم با خودم فکر می کنم که چرا ما از سینمای واقعی دور شدیم؟ واقعیت سینما این است که ما با هنرمان دروغ هایی به مردم بگوییم که آن ها با اشتیاق ببینند و با آن رویاپردازی کنند؛ مثل فیلم ایندیانا جونز یا فیلم جنگ ستارگان اصلا چنین چیزهایی وجود ندارند، اما من سینماگر چندتا کاراکتر خلق می کنم، یک شمشیر نورانی دستشان می دهم و می گویم بپذیرید که اینها از یک ستاره دیگر آمده اند، مردم هم قبول می کنند. این تفاوت ما با سینمای جهان است.

یعنی سینمای ما دنبال فانتزی نیست؟

خیر، ما می خواهیم به همه چیز ما به ازای زمینی بدهیم؛ مثلا جایی نوشته بودند در این فیمل به لباس روحانیت توهین شده است، در حالی که ما اتفاقا داریم می گوییم از این لباس که مورد اعتماد قشر زیادی از  مردم است، سوءاستفاده کردند و هیچ توهینی نکردیم. باید اینها را فراموش کنیم و دیدمان را به فیلم ها عوض کنیم؛ منظورم این است که ما باید ذهنمان را رشد بدهیم.

خب این مدل نگرش ها از کجا به وجود آمده؟

این تقصیر سینمای یک دهه اخیر است که ما به همه چیز ما به ازای بیرونی دادیم و گفتیم این آدم ها در جامعه وجود دارند و ما درباره انسان های دور و اطراف خودمان فیلم می سازیم. ما در چند سال اخیر به سمت سینمای رئالیته رفتیم، در حالی که باید سوررئال باشیم. ما کمی باید دوربینمان را به سینمای واقعی نزدیک تر کنیم. شما سینمای جهان را ببینید، در حال حاضر انیمیشن بیشتر از فیلم رئال می فروشد و مردم دوست دارند دنیای فانتزی را دنبال کنند.

پس تو معتقدی بارکد از قاعده فیلم های رئالیتی مستثناست؟


من مخالف عده ای هستم که فکر می کنند بارکد واقعا رئال اتفاق می افتد و خیانت، دزدی، پلیس و خلافکارش همگی واقعی هستند. ما حتی یک لباس پلیس تن سامان نکردیم که بگوییم یک مامور نیروی انتظامی است. تا انتهای فیلم هیچ شناسنامه بیرونی به این شخصیت ندادیم و به طور کلی گفتیم پلیس. این پلیس می تواند مثل روبوکاپ یک پلیس ماشینی باشد و شما بپذیری یا مثل سامان باشد و شما بپذیری. در مجموع او مامور قانون است و ما نگفتیم برای چه بخش و ارگانی است.

یعنی سامان هم مثل مابقی کاراکترها کلا فانتزی است.


بله، او یک پلیس فانتزی است و این به معنی نیست که ما بگوییم همه پلیس های ما فانتزی هستند. مامور پلیسی که در فیلم ما حضور دارد یک کاراکتر خیالی است، همان طور که شخصیت های اصلی قصه فانتزی هستند و همان طور که کاراکتر پابلو فانتزی است.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/944632_295.jpg


در بعضی از صحنه ها هم انگار این پلیس به قدری در مواد فرورفته که گویا تازه استعمال کرده و به قول امروزی ها چِت کرده، درست حدس زدیم؟

بله، ما اصلا یک پلان داشتیم که سامان در حال مصرف مواد است و آن را از دل کار درآوردند. در حالی که همین مسائل نشان می دهد او یک مامور قانون کاملا فانتزی است. خود آقای کیایی در مصاحبه مطبوعاتی اش گفت من فیلمی ساختم که شما با آن سرگرم شوید و هیچ مفهوم فرامتنی را هم در بر نمی گیرد.

چند تا تیکه کلام هم داشتید، مثل همان «علی الخصوص» و «تیر می زنم توی پاهاتون» و... این ها ابتکار خودت بود یا در فیلمنامه نوشته بودند؟

اینها هم در فیلم وجود داشت؛ مثلا از همان ابتدا اسم فیلم «صاف کننده» بود و از همان اصطلاح پرکاربرد «دهنت را صاف می کنم» که شخصیت ها می گفتند، آمد. «علی الخصوص» هم که تاکیدی در ادبیات ماست و با فرمول تکرار آن را بامزه کردیم.

پس اصلا بداهه پردازی نداشتید؟

فکر نکنید بارکد یک فیلم کمدی است و پایه بسیاری از شوخی های آن بداهه پردازی است، اصلا اینطور نبود، واو به واو فیلم از روی فیلمنامه جلو رفته و سکانس ها دقیقا همان چیزی است که در فیلمنامه بوده، نه بیشتر و نه کمتر. مصطفی به ما می گفت سراغ بداهه نروید و سعی کنید حرکتی داشته باشید که بیننده را وادار به خنده کنید. بارکد در اصل یک سینمای کمدی است و به زور دنبال خنده گرفتن نیست.

نگاهی به آثار و دغدغه های مصطفی کیایی با کمک پژمان بازغی

این نقدهای اجتماعی

یکی از بخش های اصلی پرونده ما بررسی آثار کارگردان بارکد و واکاوی مضامینی است که در بیشتر آنها یکسان است. پژمان بازغی را هم وارد گود کردیم تا نظرات او را نیز درخصوص کارنامه کیایی و آثار قدیمی و جدیدش و حرف هایی که در دل آنها نهفته است، بشنویم. این شما و این مصطفی کیایی از زبان پژمان بازغی.

کارهای قبلی

بالاخره بعد از بیست و اندی سال بودن در سینما و کار کردن با انواع و اقسام آدم ها، از مدل کارکردنشان می توان فهمید چه کسی کارگردان خوبی است. من دورادور کارهای مصطفی را پیگیری می کردم و از همان ابتدا که با فیلم بعدازظهر سگی سگی نامش مطرح شد، متوجه شدم به نسبت جوان های دیگر آدم باهوش و بلدکاری است. البته بعدازظهر سگی سگی را خیلی دوست نداشتم، به نظرم مشکلاتی بیرون پروژه وجود داشت که روی کار هم تاثیر گذاشت اما خط ویژه، ضدگلوله و عصر یخبندان را دیدم و از آنها خوشم آمد.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/944679_183.jpg


یک تجربه خوب

مصطفی کارگردان خیلی خوبی است، صحنه خوشحالی دارد و آدم های حال خوب کنی هم در کنارش هستند. مهدی جعفری، حجت اشتری، سجاد رحیمی، مهدی صالح کرمانی، محسن دارسنج و... همه یک تیم جوان هستند. یک جورهایی من از همه در این پروژه پیرتر بودم. به طور کلی پشت صحنه خوشحالی بود و من خیلی از بودن در آن لذت بردم. خیلی خوب است که این تیم یکدیگر را پیدا کردند، ما از روزی که کار را کلید زدیم (آذرماه پارسال)، در تلگرام یک گروه به اسم بارکد درست کردیم که هنوز هم پابرجاست و تنورش داغ است.

فیلم هایی که حرف می زنند

دغدغه های مصطفی در همه کارهایش کاملا مشخص است. همه ما تقریبا جزء طبقه متوسطی هستیم که با کمی بالا و پایین زندگی هایی شبیه به هم داریم و خیلی پیش آمده که دیدیم پول های بادآورده به دست کسانی رسیده و بعضی ها یک شبه پولدار شدند. بعد آن ها را با خودمان مقایسه می کنیم و می بینیم اینها که بیشتر از ما کار نمی کنند، کارشان هم که سنگین تر از ما نیست، ولی چرا اوضاع مالی ما شبیه به آنها نیست؟ به نظرم آقای کیایی در فیلم هایش یک تم ثابت دارد و نوک پیکانش به سمت طبقه ای است که شاید یک شبه پولدار شدند. به نظرم فیلم های کیایی نقدی اجتماعی است به کسانی که شبیه آنها را زیاد دیدیم و الان هم بعضی هایشان در اوین هستند!

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/944680_250.jpg


امضای خاص مصطفی

خود کیایی استاد این کارهاست. او به جز بارکد در «عصر یخبندان» و «خط ویژه» هم این دوخت و دوزها را دارد و سکانس ها را به زیبایی به هم متصل می کند. در همه فیلم هایش این مسائل هست و تبدیل به امضایش شده؛ مثلا در سکانسی کاراکترها یکدیگر را ملاقات و مخاطب را شگفت زده می کنند و این زاویه مقابل همان پلانی است که ابتدا دیدیم. این بخشی از ریزه کاری هایی است که مال خود مصطفی است.

 


منبع: هفته نامه همشهری جوان

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

http://naghdefarsi.com/images/stories/rooz/0714/11.02/223053.jpg

 

او دغدغه ‏ای همه گیر و زنانه را با یک بازی طنز بازمی نمایاند و معتقد است برای رفتن به سمت چنین موضوعاتی باید از زبان نرم کمدی استفاده کرد تا بدون رنجاندن کسی، اثرگذار واقع شد. به همین بهانه با او گفت و گویی داشتیم که حاصل آن اینجاست:

چند سالی است کم کار شده اید. چرا؟

- بعد از «اسب حیوان نجیبی است» در فیلم دیگری بازی نکردم. البته سال بعد از آن به پروژهای وارد شدم که نیمه کاره باقی ماند. این فیلم، «بانویی از ماه» نام داشت. زمانی که داشتیم این فیلم را کار میکردیم با آخرین ماه های دولت دهم مقارن بود و آن روزها اتفاقات مهمی رخ داد از جمله بسته شدن خانه سینما که تأثیر زیادی روی سینما و نوع آثار و در کل روحیه افراد داشت. پیشنهاداتی هم داشتم، اما موردپسندم واقع نمیشد چون احساس میکردم نمیتواند فیلم تأثیرگذاری از آب در بیاید. به همین دلیل تقریباً دو سال و نیم از عرصه دور ماندم و کار نکردم. اصولاً بازیگر پرکاری هستم و این میزان از سکوت در دوران حرفهای من، اتفاقی تازه بود و باید بگویم خیلی هم سخت گذشت، بنابراین وقتی «مجرد چهل ساله» به من پیشنهاد شد با اشتیاق پذیرفتم.

و البته فیلمنامه ای به شما ارائه شد که قرار بود نقش اول آن را که حتی عنوانش هم توصیف روزگار همان شخصیت است، بازی کنید.

- نه، دلیل پذیرش نقش در فیلم «مجرد چهل ساله»، صرفا محوری بودن این شخصیت نبود، چون در میان آن پیشنهادهایی که رد کردم هم نقش اول، مشاهده میشد. من آقای باباپور را از زمانی میشناسم که با مرحوم ملاقلی پور «کمکم کن» را میساختیم و ایشان دستیار کارگردان بود. میدانستم تجربه همکاری با کارگردانان بزرگی را در کارنامه دارد و از مهارت و دانش خوبی برخوردار است. فیلم قبلی ایشان یعنی «حلقه های ازدواج» را هم دیده بودم. فیلم کمیک و جمع و جوری شده بود. به هر حال به گروه ایشان پیوستم و بعد از سالها دیداری تازه کردیم. آن موقع فیلمنامه در حال بازنویسی بود و ایشان قصه را برای من تعریف کردند. من از خط کلی داستان خوشم آمد و به نظرم رسید که میتواند فیلم خوب و موفقی بشود. بعد نسخه اولیه فیلمنامه را خواندم  نظراتم را گفتم و ایشان هم به این دلیل که در حال بازنویسی اثر بود، از شنیدن این پیشنهادات استقبال کرد. عواملی که به فیلم اضافه شدند نیز از حرفه ای های سینما بودند و اینطور شد که کار را شروع کردیم.

فیلم، کمی مخاطب را به یاد «ورود آقایان ممنوع» میاندازد. با این موضوع موافقید؟

-نوع بازی من و خانم آسایش در این دو فیلم کاملاً متفاوت است، اما باید یک نکته را در نظر داشت؛ اساساً در فیلمهای کمدی چند موقعیت اصلی وجود دارد که در اغلب آثار به شکلهای مختلف تکرار میشود. یکی از این موقعیتها  وجود یک آدم جدی در مقابل یک آدم شوخ و شنگ است. این، یکی از بسترهای اصلی کمدی در تاریخ سینماست. حال، در فیلمهای مختلف، گاهی زن شوخ و شنگ است و مرد، جدی و گاهی هم حالت عکس این ترکیب وجود دارد. بنابراین، تنها شکل داستان و نوع روایت هاست که فیلمها را متفاوت میکند. در زمان فیلمبرداری و بعد از آن هم اصلاً توجهی به هیچ فیلم دیگری نداشتیم چون اصلاً شرایط فیلممان متفاوت بود. بستری که قصه در آن رخ میداد فرق داشت و روابطی که بنا بود برقرار شود نیز به گونه دیگری بود. صرف حضور کاراکترهایی که مجید صالحی و دانیال عبادی آنها را بازی کردند، قصه ما را از آن قصه ای که شما به آن اشاره کردید، جدا میکند.

چرا وقتی نرگس عاشق همکارش میشود از پرستارانی که تحت نظارت او کار میکنند می خواهد به سر و وضعشان بیشتر برسند؟ این دستور با منطق زنانه ء خانمی که عاشق شده و طبعاً هر چیزی می تواند حسادتش را برانگیزد، جور در نمی آید!

-کاراکتر دکتر نرگس افشار، یک آدم آرمانگراست. کسی که برای ازدواج همیشه ایده آلیستی فکر کرده است. در اینجا خوب است به نکته ای هم اشاره کنم؛ در فیلم چند سکانس وجود داشت که حالا حذف شده، چون آقای باباپور تأکید داشت مدت فیلم حتماً بیشتر از 90 دقیقه نشود. من فکر میکنم اگر آن بخشها همچنان در فیلم وجود داشت، گویای برخی مسائل بود. این سکانسها شامل صحبتهای نرگس با شخصیت دکتر است یا دیدارهایی که او بعد از خواستگاری کاراکتر مجید صالحی با او دارد. نرگس در این صحنه ها درباره گذشته خود جملاتی را به زبان میآورد که خیلی چیزها را روشن میکند. این شخصیت سالها درگیر درس خواندن بوده و تا آن زمان اصلاً به ازدواج فکر نمیکرده است. او همیشه چشم انتظار یک دکتر با مشخصات خاص بوده و حالا در شرایطی قرار گرفته که سن اش به 40 رسیده و هنوز آدم آرزوهایش را پیدا نکرده است. خواستگارانش هم کسانی هستند که هیچ ربطی به او ندارند. چیزی که باعث میشود توجه این زن به سمت دکتر جلب شود، موقعیت ویژه ای است که او در خارج از کشور دارد و پزشک معروفیست. به عبارت بهتر او حتی در مواجهه با این فرد هم عاشق نشده است، تنها مقهور شرایط ایده آل اوست. پدر او هم در جایی از فیلم به او میگوید که تو دیگر داری خل میشوی. بنابراین وقتی خود را به زعم خودش در آستانه ازدواج میبیند، تصمیم میگیرد تغییراتی را در زندگیاش ایجاد کند، کمتر سختگیری داشته باشد و دیگر حتی برگزاری آن نشست هم اندیشی بانوان هم برایش جالب نیست. به دلیل همین تغییرات کلی است که پرستاران را راحت میگذارد.

تجرد دیرپا، موضوع روز جامعه ماست. فکر نمیکنید اگر فیلم در ژانر جدی و درام ساخته میشد، اثرگذارتر واقع میشد؟

-بله مسئله فیلم، مسئله روز جامعه ماست و البته در جوامع پیشرفته تر هم دیده میشود. خانم هایی که به سبب تحصیلات بالا، استقلال مالی و شغلی دارند، زندگی متفاوتی پیدا میکنند. این روزها به لحاظ آماری، تعداد خانم هایی که به دانشگاه وارد میشوند نیز خیلی بیشتر از آقایان است. در نتیجه سخت پسندی آنان برای ازدواج، یک اتفاق رایج در شرایط حاضر است. ما تلاش کردیم چنین معضلی را با زبان کمدی انعکاس بدهیم تا اتفاقاً بیشتر به دل مردم نفوذ کند و اثرگذار تر باشد.  در این زبان، همه چیز بزرگتر از چیزی که واقعاً هست، نشان داده میشود. اغراق به کار وارد شده تا ماجرا با مزه تر باشد. در این حالت است که تضادها میتواند خنده را به وجود بیاورد.

شما برای نشان دادن یک زن مدیر با دستورات تحکم آمیز، بیشتر از هر چیزی از صدای خود بهره گرفتید، وگرنه کاراکتر شما برخلاف قانونی که برای زیردستانش گذاشته، بسیار هم به خودش میرسد.

-دکتر نرگس افشار، کسی است که ظاهر زنانه ای دارد و تمایلات زنانه در او وجود دارد. به همین دلیل هم هست که وقتی به سمت مردی گرایش پیدا میکند، تغییر مشیء میدهد. او اصلاً نمیخواهد مثل یک مرد زورگو جلوه کند و اگر تحکمی از صدای او احساس میشود به این موضوع برمیگردد که دلش میخواهد همه چیز آنطور که مطابق با میل اوست پیش برود. گذشته از این، او ریاست بیمارستان را بر عهده دارد و این جایگاه را تازه به دست آورده و تلاش میکند آن را بزرگتر از چیزی که واقعاً هست نشان بدهد. او میخواهد جانشین پدرش باشد و بعد از او، روشهای خود را در بیمارستان پیاده کند. نرگس از احساسات گرایی هم به دور نیست و در صحنه ای میبینیم که به یکی از بیمارانش میگوید از اینکه حالش بهتر شده، خیلی خوشحال است. روی هم رفته بهتر است بگوییم نرگس بیشتر از اینکه اهل تحکم کردن باشد، مغرور است. او تصور میکند به سبب تحصیلات بالایی که دارد، صرفاً خودش همه چیز را میداند.

چرا نرگس وقتی میخواهد مردان را تنبیه کند آنان را به انجام کار زنانه وا میدارد؟ این دستور، توهین به همجنسان خودش به حساب نمی آید؟

-نه، او این کار را انجام میدهد تا به این مردان نشان بدهد که زنان چه سختیهایی میکشند. ما همیشه میبینیم که خود او همواره کفش پاشنه دار پوشیده است. شاید میخواهد به این مردان بگوید یک روز مثل زنان کار کنید تا بدانید آنان با چه مشکلاتی روبرو هستند. این موضوع را هم توجه داشته باشید که تمام اینها در حوزه فیلم کمدی معنی پیدا میکند. ما به یک اثر کمدی (و نه حتی یک فیلم طنز) طرف هستیم. شاید «مجرد چهل ساله» کمدی ترین فیلم کارنامه من باشد. البته «عروس خوشقدم» هم در همین رده قرار میگیرد. فیلمهای دیگری هم دارم که به عنوان آثار طنز شناخته میشود اما آنها تنها یک جنبه از این ژانر را داشته اند؛ مثلاً یا کمدی موقعیت بوده اند یا صرفاً در دیالوگ ها طنز داشته اند و .... فیلم شاهین باباپور اما یک کمدی صرف است.

این کمدی است که به سراغ شما میآید یا اینکه حالت عکس قضیه وجود دارد؟

-واقعیت این است که همیشه پیشنهادهای طنز من زیاد بوده است. من اما هم کار کمدی را دوست دارم و هم کار جدی را. برایم فرقی نمیکند در کدام اتمسفر بازی کنم. همینکه نقش را دوست داشته باشم، کافیست.

این گفته شما با یادآوری «هفت پرده» که به خاطر نقش کوتاهتان در آن سیمرغ گرفتید هم ثابت میشود.

-بله و به غیر از آن هم میتوان فیلمهای دیگری را مثال زد، مثل فیلم آقای کاهانی که تنها یک سکانس در آن بازی داشتم. در «ملاقات با طوطی» هم نقش من مکمل بود. چیزی که برای من مهم است تأثیرگذاری نقش است. دلم میخواهد کاراکترم بی معنی نباشد و با گذشت زمان فراموش نشود. اگر نقش برای من یک کشف جدید به همراه داشته باشد، نیاز مرا برآورده کرده و دیگر کوتاهی و بلندی آن اهمیت ندارد. هر کجا احساس کنم چنین معیارهایی را میتوان یافت، فیلمنامه را قبول میکنم.

دلتان برای دوباره سیمرغ گرفتن تنگ نشده است؟

-نه زیاد! راستش را بخواهید، تنها زمانی که احساس کردم به حق ام نرسیده ام، پس از فیلم «هنرپیشه» بود. خیلی از مردم آن فیلم را به یاد میآورند و نقش مرا در آن هنوز هم دوست دارند. برای من خیلی شوک آور بود که آن سال حتی کاندیدا هم نشدم. به هر حال هنوز هم از آن نقش به عنوان یکی از تجربه های به یاد ماندنی ام یاد میکنم که هم نظر منتقدان را جلب کرد و هم نظر مردم را. «هنرپیشه»، پرفروشترین فیلم سال شد و خیلی مطرح. بازیگران درجه یکی در آن بازی کردند و حالا اثر ماندگاری محسوب میشود. آن روزها بیست و یک سال داشتم و طبیعتاً اگر بازیگری در آن سن و سال جایزه بگیرد، تأثیر خیلی عمیق تری برای ادامه کار او ایجاد میشود. من آن زمان برای نقشی تلاش کردم که صد در صد از خودم دور بود و واقعاً آن را از هیچ ساختم. از آن موقع کمی سرخورده شده ام. درست است که بعدها برای «هفت پرده» سیمرغ گرفتم اما در دوازده سال اخیر هیچکدام از فیلمهای من در جشنواره شرکت نداشته است. یا خارج از مسابقه بوده یا به دلایل مختلف اصلاً در جشنواره نمایش نداشته است. در حال حاضر واقعاً دیگر حضور در این رویداد و سیمرغ گرفتن برایم اهمیتی ندارد. اگر باشد، خوشحال کننده است اما حالا دیگر خوب میدانم که دیده شدن فیلم توسط مردم از هر چیز دیگری بهتر است. خیلی از فیلمهای من جشنواره ای نبوده اند اما مردم با گذشت 9 سال هنوز هم خیلی دوستش دارند، مثل «زن بدلی». چیزی که الان خیلی ناراحت کننده است عدم نمایش یا اکران نامناسب فیلم هاست. از میان فیلمهای خودم «تاکسی نارنجی» فقط سه چهار هفته اکران داشت یا «انتخاب» با تأخیر زیاد فقط دو هفته اکران شد. فیلم دیگری هم بازی کردم با نام «مصاحبه» که بعد به «شبی در تهران» تغییر نام داد. این فیلم هم تنها سه هفته در اسفند ماه اکران شد. این نوع از نمایش عمومی فیلم باعث میشود مردم از سینما دور بمانند و تنها در شبکه نمایش خانگی به آن دسترسی داشته باشند که شکوه اکران را ندارد. در این حالت شما به این نتیجه میرسید که فیلمتان اصلاً آن مخاطبی را که باید، پیدا نکرده است. حالا با گذشت سالها از شروع بازیگری ام به این نتیجه رسیده ام که زحمت آدم به هر حال دیده میشود حتی اگر شایسته دریافت جایزه باشی اما آن را به تو ندهند. چیزی که آخر کار باقی میماند، خود فیلم است.

درباره فیلم واروژ کریم مسیحی هم صحبت کنید.

- «پرده آخر» شروع فوق العاده ای برای من بود و یک اثر استثنایی در تاریخ سینمای ایران به حساب می آید. این فیلم از همه نظر خوب و کامل و درست در آمده و من نمیدانم چرا آقای کریم مسیحی باید تنها دو فیلم در کارنامه داشته باشد. ایشان حدود بیست سال با آقای بیضایی کار می کردند و فیلمشان هم به معنای درست کلمه، یک اتفاق در سینمای ایران بود. این فیلم در 9 رشته جایزه گرفت و من مفتخرم از اینکه در اوایل کارم چنین شانسی نصیبم شد.

به نظر شما در سینمای ایران چه کسی سوپراستار است؟

-سینمای ایران متفاوت از سینماهای دیگر در همه جای جهان است. معنای سوپراستار هم در ایران متفاوت است. در کشور ما آن کسی که به عنوان سلبریتی شناخته میشود دارای آن مشخصاتی نیست که سلبریتیهای کشورهای دیگر دارند. در کشور ما ستاره ها کسانی هستند که بیشتر مردمی هستند و فرقی نمیکند چند ساله باشند. مشخصاتی که مثلاً رضا عطاران دارد، مشخصات جهانی یک سوپر استار نیست اما در ایران بسیاری از مردم خیلی دوستش دارند. محبوبیت در ایران حرف اول را میزند. همین چند ماه قبل محبوبیت عجیب و غریب مرحوم مرتضی پاشایی بر همه ما ثابت شد. آیا نوع زندگی او قابل مقایسه با خوانندههای معروف در کشورهای غربی است؟ در ایران به طور کلی ارزشها متفاوت است و همه چهره های هنری و ورزشی آن هم، محبوبیت خود را با تکیه بر همین ویژگی ها به دست آورده اند. در ایران علاوه بر اینکه حرفه و هنر یک فرد برای مردم مهم است، اخلاقیات و روحیات شخصی او نیز مورد توجه است.

کارگردانی هست که دلتان خواسته باشد با او کار کنید و هنوز میسر نشده باشد؟

-شاید بیشتر از بیست نفر باشند! من با کارگردانان خوب زیادی کار کرده ام مثل آقایان ملاقلی پور، مخملباف و ... و همینطور خانم میلانی و ... مجال اسم بردن از همه دوستان نیست اما میخواهم بگویم که دوست دارم در فیلم خوب هر کارگردانی بازی داشته باشم، این از هر چیزی مهمتر است. به نظرم خیلی بهتر است ما در یک فیلم عالی از کارگردانی سهم داشته باشیم که شاید اسم و رسمی هم نداشته باشد اما فیلم او برای بازیگر، اعتبار و حیثیت بیاورد وگرنه دیده شده که کارگردانان صاحبنام نیز فیلم خوب نسازند.

راستی بعد از این فیلم باز هم قرار است یک سکوت طولانی از شما شاهد باشیم؟

-خدا نکند! دیگر تحمل ندارم! امیدوارم سال بعد، بیشتر کار کنم. البته، کار کردن همزمان در چند پروژه، اتفاقی است که هر کسی استعداد آن را ندارد و من هم نمیتوانم. دلخواه من سالی یکی دو فیلم است و خدا کند به دست بیاید.

در خاتمه، موضوعی هست که بخواهید عنوان کنید و مغفول مانده باشد؟

-«مجرد چهل ساله» فیلمی به شدت خانوادگی است و خیلی حیف شد که ما نتوانستیم آن را در زمان بهتری اکران کنیم. اگر این فیلم در تابستان به نمایش در می آمد حتماً گیشه بهتری داشت. این فیلم، فیلمی است که میتوان حتی بچه های خانه را به تماشای آن نشاند. من در یک اکران خصوصی متوجه شدم همه موقعیتهای کمیک فیلم در آمده و تقریباً در همه سکانسها خنده بر لب مخاطب میآمد. معضل کمبود سالن سینما در ایران بسیار جدی است و باید فکری به حال  آن کرد، چون گاهی پیش میآید فیلمهایی را از اکران خوب محروم میکنیم تا سایر فیلمها فروش بیشتری داشته باشند. رعایت عدالت در مسائل اکران موضوع دشواری در سینمای امروز است. اکران همزمان فیلمهای متعدد، چیزی است که در کشورهای دیگر هم رخ میدهد اما آنان سالنهای بیشتری هم دارند. در کشور ما یک فیلم 15 سالن دارد و فیلم دیگر 80 سالن. ما در حال حاضر بیشتر از میزان خاصی، نباید فیلم تولید کنیم چون ظرفیت اکران ما بیشتر از 40 یا 50 فیلم در سال نیست. من از همه دوستانی که برای ساخته شدن این فیلم که به طور کامل در بخش خصوصی تهیه شد، زحمت کشیدند متشکرم. از تهیه کنندگان پروژه و آقای باباپور ممنونم و همچنین از آقایان سیروس گرجستانی و برزو ارجمند. سایر بازیگران هم در جای خودشان عالی ظاهر شدند، از مجید صالحی گرفته تا دانیال عبادی و امیر نوری و سحر ولدبیگی. همه به جا و درست انتخاب شده بودند و من خیلی خوشحالم از اینکه در کنار آنان بودم.

 


منبع: بانی فیلم
  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

http://naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1103/12.13/2015121318574833a.jpg

 

 

14 سال بیشتر نداشت که وارد دنیای بازیگری شد. در ابتدای کار خیلی‌ها گمان می‌کردند که این حرفه را برای مدتی گذرا انجام می‌دهد و بعد آن را کنار می‌گذارد، اما استعداد خدادادی او برای نقش‌آفرینی و تلاش و تعهدی که نسبت به حرفه خود احساس می‌کرد، باعث شد کارگردان‌ها یکی پس از دیگری به او پیشنهاد بدهند

او از همان سن کم پرکار و معروف شود. امروز با او به گفت‌وگو می‌نشینیم تا از جنبه‌های مختلف زندگی شخصی و حرفه‌ای‌اش با ما سخن بگوید.

کی و کجا به دنیا آمدید؟

سوم تیر سال 1357 در محله فرمانیه تهران به دنیا آمدم.

شغل پدر و مادرتان چه بود و آنها را چگونه توصیف می‌کنید؟

پدرم شغل آزاد داشت و مادرم به خانه‌داری مشغول بود. آنها هم مانند تمام پدر و مادرهای دیگر عاشق فرزندانشان بودند.

چند خواهر و برادر دارید؟ ارتباطتان با آنها چگونه است؟


دو برادر بزرگ‌تر از خودم به نام‌های کیوان و احسان دارم. رابطه ما همیشه با هم عالی بوده و خوشبختانه هنوز هم توانسته‌ایم این رابطه را حفظ کنیم.

یکی از بهترین دوستان و مشاوران من برادرم احسان است که ده سال از من بزرگ‌تر است و همیشه بیشتر از یک برادر، نقش یک مشاور و دوست دلسوز را برای من ایفا کرده.

از هر دو برادرم ممنونم که همیشه هوای خواهر کوچکشان را داشته‌اند و هیچ‌گاه او را تنها نگذاشته‌اند.

دوران کودکی و نوجوانی‌تان چگونه گذشت؟

دوران بچگی من عالی گذشت. کودکی بهترین دوران زندگی من بود که از آن بیشترین استفاده را بردم و خاطرات بسیار قشنگی از آن زمان برای من به یادگار مانده است.

کودک شیطانی بودم و مرتب با دوستانم اینجا و آنجا بازی می‌کردم. دوران بی‌دغدغه و آرامی بود و بخش بسیار درخشان و روشن زندگی من است، اما حقیقتش دوران نوجوانی دیگر این‌گونه نبود.

خیلی زود وارد عالم بازیگری شدم. فقط 14سال داشتم و به همین دلیل چیزی از نوجوانی درک نکردم.

نوجوانی من سراسر هیاهوی بازیگری بود و دیگر از شادی و نشاط خبری نبود. آن زمان خیلی دوست داشتم هنرپیشه شوم و با عشق وارد این حیطه شدم.

من کم‌سن‌تر از آن بودم که بتوانم تصمیم‌گیری درستی داشته باشم و مادرم هم گمان می‌کرد قرار است این تجربه گذرا باشد و ادامه زندگی به شکلی دیگر بگذرد، اما آنقدر کارهای مداوم پیش آمد که ناگهان به خود آمدم و دیدم بازیگری تمام زندگی من را پر کرده است.

الان کمی از آن تصمیم‌گیری پشیمانم و زندگی‌ام را قبل از آن دوران شیرین‌تر می‌دانم. دغدغه‌های بازیگری زیاد است و تمام زندگی فرد را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

یکی از قدیمی‌ترین کارهایی که شما در آن ایفای نقش کردید فیلم کارآگاه علوی بود. جالب است که شما در آن زمان حدود 17 سال داشتید و از لحاظ سن و سال چندان مناسب همسری آقای احمد نجفی و مادری دو دختربچه نبودید.

بله. من آن زمان هفده ساله بودم و اختلاف سنی زیادی با آقای نجفی داشتم، اما در هر صورت تجربه خوبی بود.


چه مدرسه‌هایی رفتید و چه خاطراتی از دوران تحصیلتان دارید؟

من دبستان شفاعت رفتم در خیابان دولت. راهنمایی نرگس در خیابان فرمانیه و دبیرستان نهضت اسلامی در خیابان جعفری.

دوران دبستان را خیلی دوست داشتم، اما در آن زمان در مدرسه‌ها سختگیری‌های شدیدی برای شاگردان راهنمایی و دبیرستان می‌شد.

مجبور بودیم مانتوهای خاکستری، مشکی یا سرمه‌ای به تن کنیم‌‌ من الان خوشحالم که می‌بینم وضعیت تغییر‌کرده و دانش‌آموزان می‌توانند رنگ‌های روشن و طرح‌های جذاب‌تر به تن کنند.

کلا در نظام آموزشی آن زمان شاگردان را زیاد می‌ترساندند. من چون برای بازیگری باید زیاد از مدرسه غیبت می‌کردم، مشکل زیاد داشتم و بارها مادرم به مدرسه خوانده شد. خلاصه شادی آن دوران برای من کمتر بود و به همین دلیل زیاد دلتنگش نیستم.

از معلمانتان چه خاطراتی دارید؟

معلمان دوران دبستانم را خیلی دوست داشتم. معلم کلاس اول دبستانم خانم قندی بود که در ذهن من جایگاه ویژه‌ای دارد.

معلم سوم دبستانم هم خانم خوب و دوست‌داشتنی بود. معلم پنجم دبستانم هم خانم احمدعلی مادر آقای رامبد شکرابی را هم خیلی دوست داشتم. معلم‌ها خوب و مهربان بودند، اما دفتر مدرسه کمی ترسناک بود.

http://naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1103/12.13/635450463608660300.jpg

 

خانم فروزنده عزیز، در سایت‌های فراوانی شما را متاهل و همسر آقای فربد زمهریری معرفی کرده‌اند. آیا این مساله صحت دارد.

نه، نه، نه! حقیقت ندارد. من تا به امروز ازدواج نکرده‌ام و مجرد هستم. نمی‌دانم مرتبه اول این اسم و فامیلی ناآشنا از ذهن کدام آدم خلاقی درآمد که اصرار داشت من را به عنوان همسر آقای فربد زمهریری معرفی کند.

بار اولی که خودم در یک سایت دیدم که من را همسر ایشان معرفی کرده‌اند تعجب کردم و کنجکاو شدم که ببینم این آقا کیست و اصلا وجود خارجی دارد یا نه.

ساعت‌های زیادی را پای اینترنت گذراندم تا با این آقا آشنا شوم یا حداقل یک عکسش را ببینم و اگر در خیابان او را دیدم، متوجه شوم کیست، اما تحقیقات فراوان من ثابت کرد شخصی به نام فربد زمهریری اصلا وجود ندارد و معرفی او در اینترنت به عنوان شوهر من علتی جز یک شیطنت نامناسب نبوده است.

یک شخصیتی ساخته شده، اسم و فامیل به او داده شده و به عنوان همسر من معرفی شده. این هم از آسیب‌های فضای مجازی است و من بابت این نوع فعالیت‌های بعضی‌ها واقعا متاسفم.

من مجردم و این حرف درست نیست. من ناراحتم از این‌که می‌بینم چرا عده‌ای جنبه آزادی بیان را ندارند و بی‌دلیل دوروبر بقیه حاشیه‌پراکنی می‌کنند.

من همیشه از حاشیه‌سازی دور بوده‌ام و دوست ندارم راجع به من حرف‌هایی زده شود که بابت آنها مجبور به پاسخگویی باشم.

خوب شد این مساله را مطرح کردید. تعداد خوانندگان چاردیواری به مراتب بیشتر از مخاطبان آن سایت‌ها هستند و حالا همه آنها از این دروغ آگاه می‌شوند. شما الان به همراه مادرتان زندگی می‌کنید؟

بله. برادرانم سر زندگی خودشان رفته‌اند و خدا را شکر موفق و خوشبختند و من همراه مادرم زندگی می‌کنم.

شما در بعضی از فیلم‌ها یا سریال‌ها نقش زن شوهردار را بازی کرده‌اید. مثل فیلم کارآگاه علوی که همسر آقای نجفی بودید یا سریال داراوندار که همسر آقای درخشانی بودید. ایفا کردن نقش یک زن متاهل چه تاثیری بر شما دارد؟

هیچ تاثیری. فقط نقش را بازی کرده‌ام.

خودتان با چه نوع ازدواجی موافقید؟ ازدوداج سنتی که پدر و مادر برایتان تصمیم بگیرند یا این‌که خودتان انتخاب کنید؟

در این مورد نمی‌توانم نظریه‌ای کلی بدهم و این موضوع بستگی به عواملی ازجمله فرهنگ و سن و سال دارد.

من خودم در سنی نیستم که قرار باشد پدر و مادرم برایم تصمیم بگیرند، اما ممکن است در یک مورد والدین با توجه به شناختی که از فرزند خود و مورد انتخابی‌شان دارند، بتوانند بهترین ازدواج را برای او ترتیب بدهند.

موفقیت ازدواج سنتی یا مدرن هیچ قانون کلی ندارد و با توجه به قرارگرفتن عوامل مختلف در کنار هم صورت می‌گیرد.

چه عاملی را برای موفقیت یک ازدواج مهم می‌دانید؟


من عشق را اولین عامل موفقیت هر ازدواجی می‌دانم. زن و شوهری که عاشقانه یکدیگر را دوست دارند، در تمام شرایط زندگی کنار هم می‌مانند و براحتی می‌توانند مشکلات زندگی را تحمل کنند، اما من بیشتر با عشق منطقی موافقم تا عشق احساسی.

عشق منطقی همان عشقی است که تا ابد به طول می‌انجامد و هر روز از روز قبل بیشتر می‌شود. ما در زندگی با پدر و مادر که به ما محبت بی‌اندازه کرده‌اند و با هم از یک گوشت و خونیم بازهم مشکلاتی داریم.

حال فرض کنید کنار هم قرار گرفتن یک زن و مرد غریبه چه مشکلاتی خواهد داشت. عشق همان عاملی است که شادی‌ها را بزرگ و ناراحتی‌ها را کمرنگ می‌کند.

ما از قدیم شنیده‌ایم که پسر به پدرش می‌رود و دختر به مادرش. خیلی‌ها وقتی برای فرزند خود دنبال همسر می‌گردند به پدر و مادر او نگاه می‌کنند، اما خیلی‌ها فرزند طلاقند. نظر شما در این زمینه چیست؟ آیا با این حرف موافقید؟

نکته بسیار ظریفی را مطرح کردید. ما در جامعه خود با طلاق مخالفیم و مطمئنا جدایی چیز شیرین و جالبی نیست، اما وقتی یک زن و مرد با هم مشکلات فراوان دارند و به هیچ وجه نمی‌توانند با یکدیگر کنار بیایند احتمالا جدایی منطقی بهترین گزینه است.

بچه‌ای را در نظر بگیرید که قرار است زیر دست پدر و مادری بزرگ شود که هر روز از صبح تا شب با هم دعوا دارند و خانه را تبدیل به میدان جنگ کرده‌اند.

بچه بیچاره هر روز در یک فضای مسموم چشم باز می‌کند و با چشیدن طعم زجر و عذاب رشد می‌کند.

احتمالا در چنین شرایطی بهتر است والدین از هم جدا شوند و ترتیبی بدهند که فرزند زیر سایه هر دو نفرشان رشد کند، اما برسیم به این مساله که فرزند آنها باید در زندگی مشترک خود چگونه عمل کند.

اولین مساله مهم انتخاب درست است. متاسفانه ما امروزه دختر و پسرهای زیادی را می‌بینیم که بعد از ده سال آشنایی با هم ازدواج می‌کنند و با وجود این که در این مدت به این نتیجه قطعی می‌رسند که برای هم بهترین گزینه‌اند، اما وقتی نوبت به زندگی زیر یک سقف می‌رسد، ورق برمی‌گردد و آنها بلافاصله از هم جدا می‌شوند.

این نشان می‌دهد آنها فاکتورهای صحیح را برای داشتن یک گزینه مناسب در نظر نگرفته بودند. هنگام انتخاب کردن باید چشم‌ها را باز کرد و از این گذشته اگر این فرزندان احساس می‌کنند که والدینشان در جایی اشتباهاتی داشته‌اند.

باید به همان ضرب‌المثل «ادب از که آموختی، از بی‌ادبان» توجه کنند و اشتباهات والدینشان را انجام ندهند تا به بهترین زندگی برسند.

به هنرمندی شما بپردازیم. اهل آشپزی هستید؟

بله. من با عشق آشپزی می‌کنم. عادت دارم هرجا که می‌روم و غذایی را می‌خورم که از آن خیلی خوشم می‌آید، از دستورات آشپز آن نت‌برداری می‌کنم تا بتوانم خودم هم غذا را به همان خوشمزگی دربیاورم.

گاهی هم برنامه‌های آشپزی را تماشا می‌کنم و در آنجا اگر خوراکی را بپسندم، دستور پختش را یادداشت می‌کنم. فسنجان را صددرصد طبق دستورالعمل مادرم می‌پزم و به همین دلیل فوق‌العاده می‌شود.

خودتان چه غذایی را بیشتر دوست دارید؟

من کلا انسان خوش‌خوراکی هستم و تمام غذاها را دوست دارم. با کدو و بادمجان میانه چندانی ندارم، اما تمامی غذاهای دیگر را دوست دارم.

غذای ایده‌آلم ماهی است و چون مادرم اهل جنوب است، بیشتر ماهی‌های جنوب را می‌خوریم.

مادرتان اهل کدام منطقه جنوب است؟ پدرتان اصالتا کجایی است؟


مادرم خوزستان، پدرم طالقان و خودم شمیران. هر سه پسوند را حفظ کرده‌ایم!

خوب، حال که حرف از آشپزی به میان آوردیم به ترشی انداختن، شیرینی پختن و شربت و مربا بپردازیم. اهل این کارها هستید؟

بله، چند بار ترشی انداخته‌ام. کلا از تجربه کارهای جدید خوشم می‌آید و به همین دلیل اکثر کارها را انجام می‌دهم. شیرینی هم در قدیم پخته‌ام، اما در سال‌های اخیر سراغ شیرینی‌پزی نرفته‌ام.

به هنرهای دیگر علاقه‌مندید، مثل خیاطی، بافتنی، قلاب‌بافی و مانند اینها؟

بشدت به هر هنری که با دست انجام شود، علاقه دارم. قلاب‌بافی و بافتنی در حد ساده بلدم و مایلم بیشتر از اینها یاد بگیرم. به طور کلی به هنر علاقه دارم، چون نوعی خلق کردن است.

خوب، حال به نقش‌آفرینی‌های شما برسیم. از خاطراتتان راجع به اخراجی‌ها بگویید.

اخراجی‌های یک تجربه فوق‌العاده‌ای بود. بچه‌های پشت صحنه هم خیلی خوب بودند، فضای خاصی داشت و برای من هم یک نوع ادای دین نسبت به قهرمانانی به شمار می‌آمد که برای کشورم جان دادند.

همیشه دوست داشتم نسبت به آنها به نحوی ادای دین کنم و اخراجی‌ها برای من بهترین فرصت بود. اخراجی‌های دو و سه هم بودم، اما شماره یک را بیشتر دوست داشتم.

نظرتان راجع به کارآگاه علوی چه بود
؟

کارآگاه علوی ساخته حسن هدایت در زمان خود کار بسیار خوبی بود. فکر می‌کنم الان سال‌هاست کار نکرده‌اند، اما ایشان کارگردان بسیار بامعلوماتی بودند.

من در آن سریال خیلی کم‌سن بودم و نقشی بزرگ‌تر از خودم را بازی می‌کردم. آن زمان تصمیماتی می‌گرفتم که شاید الان با آن چندان موافق نباشم، اما در آن زمان روحیه خاص خودم را داشتم.

عمه هستید؟ رابطه‌تان با فرزندان برادرتان چگونه است؟

بله من عمه دو دسته‌گل به نام‌های نیکی و پارسا هستم. تا پیش از تولد آنها ارتباط خاصی با بچه‌ها نداشتم، اما از هنگامی که این دو به دنیا آمدند، حس دیگری به بچه‌ها پیدا کردم.

درحال حاضر نیکی دوازده ساله و پارسا سه ساله است. من و نیکی دنیای خیلی دوستانه‌ای با هم داریم.

وقتی با آنها هستم، سعی می‌کنم برای نیکی یک دوست خوب باشم و برای پارسا که کوچک‌تر است، یک همبازی خوب.

در ماه اسفند به سر می‌بریم و تقریبا مهم‌ترین فعالیت همه ایرانی‌ها در این ماه خانه‌تکانی است. شما چگونه خانه‌تکانی می‌کنید؟


من اساسی خانه‌تکانی می‌کنم. کل درودیوارهای خانه را رنگ می‌زنم تا تمیز شود و جلایی نو پیدا کند.

کار بسیار لذتبخشی است و من به تمام خوانندگان محترم جام‌جم پیشنهاد می‌کنم این کار را انجام بدهند.

خیالتان راحت باشد به آن سختی که به نظر می‌رسد نیست و نتیجه کار مایه افتخار خواهد بود.

الان رنگ‌هایی وارد بازار شده که پایه آب دارد و کسانی که به بوی رنگ حساسیت دارند، می‌توانند از آن استفاده کنند. رنگ را با آب مخلوط می‌کنم، اگر دیوار ترک داشته باشد، بتونه می‌زنم و بعد رنگ دلخواهم را به دیوار می‌زنم.

پس ثابت کردید که پای هنر و هنرمندی را به خانه‌تکانی‌تان هم باز کرده‌اید. اهل گل و گیاه هم هستید؟

بله، خیلی زیاد. هر هسته‌ای که دستم می‌آید، می‌کارم تا سبز شود. تا حالا نارنج، لیمو و چیزهای دیگر کاشته‌ام.

گاهی هم برگ‌هایی مثل پیچ را داخل آب قرار می‌دهم تا ریشه بیابد و رشد کند. آنگاه آنها را به گلدان تبدیل می‌کنم. به این کار علاقه دارم و احساس می‌کنم به نشاط روحی‌ام کمک می‌کند.

شما که به گل و گیاه علاقه دارید، آیا سبزه عید را هم خودتان سبز می‌کنید؟

این کار را دوست دارم، اما چون همیشه مادرم سبزه‌های قشنگی با گندم سبز می‌کند تا به حال نیاز نشده که این کار را انجام بدهم.

روبان پیچی و تزئین سبزه کار من است. به‌طور کلی برای تزئین اجزای هفت سین دقت و ظرافت زیادی به کار می‌گیرم.

هفت سین‌تان را چگونه می‌چینید؟

من بیشتر به هفت سین سنتی گرایش دارم و از طرح‌های قدیمی هفت سین خوشم می‌آید. هر سین را داخل یک کاسه بلور یا ظروف فیروزه‌ای رنگ مخصوص هفت سین می‌چینم و سفره را با گل‌های رنگارنگ و زیبا پر می‌کنم.

سنبل که جزئی از هفت سین است. معمولا گل‌های میخک و شب‌بو هم لابه‌لای سفره قرارمی دهم. چندسال پیش یک گلدان سنبل به رنگ بنفش خریدم.

هرسال چند روز قبل از عید دوباره گل می‌دهد و شاداب می‌شود و روزهای آخر عید هم با ما تا سال بعد وداع می‌کند.

یکی از مسائلی که برای من در هفت سین بسیارمهم است موضوع ماهی قرمز است. من از هموطنان عزیزم خواهش می‌کنم به جان این حیوانات بی‌گناه اهمیت بدهند و اگر خیال رسیدگی و مراقبت از آنها را دارند برای عید ماهی قرمز تهیه کنند.

وگرنه وجود ماهی در سفره هفت سین ضرورتی ندارد و اصلاً از دوره‌های کهن جزئی از هفت سین نبوده و این‌طور که من شنیده‌ام حدود یک قرن پیش از چین آمده.

هرسال در خیابان تشت‌های پر از ماهی می‌بینیم در حالی که این ماهی‌ها به جای وسیع احتیاج دارند و یک تشت برای تعداد زیاد ماهی مانند زندانی تنگ و خفه‌کننده برای آنهاست.

من به این مساله اهمیت فراوانی می‌دهم. الان حدود 5 سال است که از سه ماهی قرمز کوچک کاملا دلسوزانه مراقبت کرده‌ام و خوشبختانه آنها در این مدت زنده و قبراق باقی مانده‌اند.

خیلی‌ها فکرمی‌کنند که ماهی رسیدگی خاصی نیاز ندارد، درحالی که این طرز فکر به‌هیچ‌وجه درست نیست.

من غذای ماهی را از لوازم آکواریوم فروشی تهیه می‌کنم و به آنها می‌دهم. یک ظرف بزرگ پلاستیکی مخصوص نگهداری نان را پر از آب کرده‌ام تا شکل آکواریوم به خود بگیرد و ماهی‌های کوچک و دوست‌داشتنی‌ام را داخل آنها نگاه می‌دارم تا آزادانه شنا کنند و خوش باشند.

کلر آب شهری برای آنها کشنده است به همین دلیل من همیشه از 24 ساعت قبل آب شیر را کنار می‌گذارم تا کلرش برود و بعد آب ماهی‌هایم را عوض می‌کنم.

هنگام سال تحویل آنها را داخل تنگ می‌ریزم و بعد دوباره به خانه اصلی‌شان برمی‌گردانم. بازهم از مردم خواهش می‌کنم اگر قصد رسیدگی به ماهی را دارند آن را تهیه کنند.

وگرنه وجود ماهی در سفره هفت سین هیچ ضرورتی ندارد. جالب است که چندسالی است لاک‌پشت و جانورانی مانند اینها را هم در بساط هفت سین‌فروش‌ها می‌بینیم.

در ایام عید قصد سفر دارید؟


هنوز قطعی نیست، اما به احتمال زیاد جایی نمی‌روم و عید را در کنار خانواده درتهران می‌مانم. عید تهران از همیشه زیباتر، خلوت‌تر، تمیزتر و دیدنی‌تر است و واقعا قدم زدن در آن لذت دارد.

از این گذشته در این دوره زمانه کمتر فرصت پیش می‌آید که خانواده بتوانند در کنار یکدیگر باشند و به نظر من همین مدت را باید غنیمت شمرد.

آپارتمان‌نشین هستید یا در خانه زندگی می‌کنید؟ راجع به فرهنگ آپارتمان‌نشینی صحبت کنید.


آپارتمان‌نشین هستم. خوشبختانه همسایه‌های بسیار خوب و نازنینی داریم و از این بابت بسیار خوشحالم.

گاهی پیش می‌آید به دلیل حرفه‌ام برای مدتی منزل نیستم و همسایه‌ها در این مدت که مادر من تنها هستند، به او محبت دارند و توجهی شایان توجه مبذول می‌کنند.

همسایه‌های دیواربه دیوار ناخودآگاه یک‌سری دغدغه‌های مشترک دارند و به نفع‌شان است دست همدیگر را بگیرند تا زندگی شادتری داشته باشند.

رنگ موردعلاقه‌تان کدام است؟

تمام رنگ‌ها را دوست دارم و معتقدم هر رنگی در جایگاه خود مناسب است.

موسیقی موردعلاقه‌تان کدام است؟

موسیقی هم مانند رنگ است. من به انواع موسیقی علاقه دارم. گاهی سنتی، گاهی پاپ، گاهی کلاسیک، اما به طور کلی بیشتر به موسیقی کلاسیک گوش می‌دهم.

تا چه اندازه کتابخوان هستید؟

قدیم‌تر خیلی کتاب می‌خواندم، اما متاسفانه در سال‌های اخیر به خاطر اینترنت و گوشی‌های هوشمند، بیشتر وقتم با اینها پر شده و مانند قدیم مطالعه نمی‌کنم.

با این حال هنوز هم مطالعه برایم ارزش دارد. در ایران هم هر رمان خوبی که دستم بیاید، می‌خوانم و لذت می‌برم. در میان شاعران هم به اشعار زیبای خیام علاقه دارم.

عضو شبکه‌های اجتماعی هستید؟

نه، دوست ندارم و عضو نشده‌ام. ازدحامی که در آن موج می‌زند، با طبع آرامش‌طلب من چندان سازگار نیست و همین‌جا می‌گویم اگر صفحه‌ای به نام من است، واقعی نیست.

من به هیچ وجه به حاشیه علاقه ندارم. سرم به کار خودم گرم است و خوشم نمی‌آید کسی داخل زندگی‌ام سرک بکشد.

یکی از دلایلی که وارد این شبکه‌ها هم نمی‌شوم همین است. حاشیه را دوست ندارم خصوصا این که آمیخته با اطلاعات غیرواقعی باشد.

معیارتان برای ازدواج چیست؟

مهم‌ترین معیار برای من این است که از لحاظ شعور به هم نزدیک باشیم و قابلیت درک دنیای یکدیگر را داشته باشیم.

پول، شغل و سایر موارد برای من مهم نیست. شعور ما باید به هم بخورد. تحصیلات الزاما شعور نمی‌آورد و پول هم لزوما خوشبختی به همراه نخواهد آورد.

دوست دارم با کسی ازدواج کنم که قابلیت درک دنیایش را داشته باشم و او هم نسبت به من همین گونه باشد.

با کار کردن خانم‌ها موافقید؟

بله، موافقم. چرا باید خانم‌ها بیکار باشند؟ شاغل بودن به رشد شخصیت و بهتر کردن حال درونی یک زن کمک می‌کند.

انجام کارهای تکراری فرد را دستخوش روزمرگی می‌کند و مغز او را از به‌روزرسانی دور خواهد کرد. کار کردن برای خانم‌ها مفید است، اما درعین حال لزومی هم ندارد که حتما خانم‌ها بیرون از خانه کار کنند.

یک زن می‌تواند داخل خانه قالی ببافد و نقش و طرح‌های جادویی بر چارچوب فرض خود بیافریند تا برای او مسجل شود که می‌تواند با به‌کارگیری خلاقیت درونی مثمرثمر باشد.

خودتان شغلتان را تا چه اندازه دوست دارید؟

خیلی دوست داشتم، اما الان کمی خسته شده‌ام و دوست دارم حرفه دیگری را به عنوان شغل اصلی داشته باشم تا بازیگری شغل دومم باشد.

تنها بخشی که همیشه برای من بسیار شیرین بوده، برخورد هموطنان عزیزم بوده. مردم با من خیلی خوب برخورد کرده‌اند و من همواره به آنها علاقه داشته‌ام.

کدام نقشتان را بیشتر دوست داشته‌اید؟


تمام نقش‌هایم را دوست داشته‌ام و همواره تلاش کرده‌ام متعهدانه عمل کنم، اما گاهی نقش به ما امکان ابراز خودمان را بیشتر می‌دهد.

من در کافه ستاره نقش نسبتا کوتاهی داشتم، اما سامان مقدم و فیلمنامه به من فضای خوبی داد تا کاری داشته باشم که بیشتر به چشم بیاید.

در ایران به کجا سفر کرده‌اید و کدام مناطق را بیشتر دوست دارید؟


خوشبختانه اکثر مناطق ایران را دیده‌ام و همه‌جا را دوست داشته‌ام. ایران مناطق بکر بی‌نظیری دارد و امیدوارم جذب توریست بیشتری داشته باشیم تا مانند نفت بتوانیم روی آن حساب کنیم.

همه جای ایران قشنگ است. من به آب و هوای خنک علاقه دارم. منظره کویر را دوست دارم، اما هوای خنک را ترجیح می‌دهم.

از مردم با فرهنگ شهرکرد خیلی خوشم می‌آید و خوشحالم که نمونه‌های بسیار خوبی ازجمله علی دهکردی را از این خطه داریم. اصفهانی‌ها و شیرازی‌ها را هم دوست دارم. البته این عشق را نثار تمام هموطنانم می‌کنم.

برای سال بعد چه برنامه‌هایی دارید؟


دوست دارم انسان بهتری از سال قبل بشوم. برایم بسیار مهم است که بتوانم نسبت به گذشته پیشرفت کنم و شخصیت و زندگی بهتری داشته باشم.

کلام آخرتان به هموطنان:

امیدوارم هر روزشان بهتر از دیروز باشد.

 


منبع: جام جم

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

http://naghdefarsi.com/images/stories/rooz/9027/07.26/n00050988-b.jpg

 

او نگران نیست که در این سن هنوز مجرد مانده، بلکه ازدواج را اتفاقی می‌داند که باید به وقتش رخ دهد. گفت‌وگوی ما با سحر را در مورد 40 سالگی بخوانید.

40 سالگی سن عجیب و غریبی است. از آن سن‌هایی که برای افراد به ویژه زن‌ها، حس متفاوتی را به دنبال دارد. حس بین ترس و تجربه. ترس به این خاطر که بسیاری از زن‌ها در آستانه ورود به این دهه نگران می‌شوند؛ نگران از دست دادن زیبایی. انگار هر خط صورت‌شان یک گام آنها را از جوانی دور می‌کند. شاید به همین خاطر است که حتی از فکر کردن به آن هم فرار می‌کنند اما بعضی از خانم‌ها هستند که سن را تنها یک عدد می‌دانند و هر چین و چروکی را که روی صورت‌شان می‌افتد نشانی برای افزودن تجربیات‌شان بدانند.

نمونه این افراد سحر زکریا است؛ دختری که در گذر از 40 سالگی همچنان احساس زیبایی و جوانی می‌کند و اینگونه افراد معتقدند که به سن فقط باید به چشم یک عدد نگاه کرد. سحر می‌گوید در 42سالگی همان حسی را دارد که در 20 سالگی داشته و هیچ وقت اهل پنهان کردن سن و سالش نبوده. او نگران نیست که در این سن هنوز مجرد مانده، بلکه ازدواج را اتفاقی می‌داند که باید به وقتش رخ دهد. گفت‌وگوی ما با سحر را در مورد 40 سالگی بخوانید.

وقتی دو سال قبل مصاحبه شما را خواندم که در آن صراحتا اعلام کرده بودید که با آغوش باز به استقبال 40 سالگی می‌روید، حسابی تعجب کردم.

چرا تعجب؟!

شاید بخشی از آن تعجب به این خاطر بود که خانم‌ها به ویژه اگر مجرد باشند، علاقه چندانی به بیان سن‌شان در آستانه 40 سالگی ندارند؟

به نظرم این موضوع بیشتر جنبه فرهنگی و روانشناختی دارد. خانم‌ها نگران بالا رفتن سن‌شان هستند چون تصورشان بر این است که با بالا رفتن سن، زیبایی‌شان تحت تاثیر قرار می‌گیرد و ممکن است مانند گذشته جذاب نباشند؛ در حالی که اگر شما به این موضوع فکر کنید که با اضافه شدن سن‌تان دارای تجربیات زیادی شده‌اید، این تجربیات باعث می‌شود شما رفتاری پخته‌تر و با وقارتر داشته باشید و از پس مدیریت هر موضوعی بر بیایید. در این شرایط شک نداشته باشید جذابیت شما چندین برابر گذشته خواهد شد.

شاید افرادی به این موضوع هم فکر می‌کنند اما لزومی نمی‌دانند سن‌شان را به همه اعلام کنند.

چرا نباید اعلام کرد. به نظرم سن واقعا یک عدد و رقم است و اعلام آن به اعتماد به نفس افراد باز می‌گردد. به‌طور مثال اگر شما پنج یا 10 سال از سن واقعی‌تان کمتر باشید چه ویژگی به شما اضافه می‌شود البته که هیچ ویژگی... .

اما برخی از افراد به ویژه بازیگرها فکر می‌کنند که با اعلام سن‌شان ممکن است دیگر نتوانند نقش دختر جوان را بازی کنند.

به هر صورتی این موضوعی است که در کشور ما به یک دغدغه بدل شده است. اکثر فیلم‌ها و سریال‌های ما صرفا به دنبال عروسک هستند نه بازیگر، وگرنه در یک قصه خوب جای کار برای هر سن و شرایطی وجود دارد. وقتی توجه ما صرفا به مسائل ظاهری است طبیعی است که افراد به پنهان‌کاری روی می‌آورند و در 40سالگی هنوز خودشان را یک دختر 20 ساله جا می‌زنند.

شما نگران نیستید که با بالا رفتن سن‌تان دیگر نتوانید نقش دخترهای جوان را بازی کنید؟

نه؛ من واقعا نگران نیستم؛ نه در زندگی شخصی و نه در زندگی حرفه‌ای دلواپس این نیستم که وارد 42 سالگی شدم. به نظرم کسی که تنها دغدغه‌اش در سن و سالش خلاصه می‌شود، چیز زیادی از زندگی نمی‌داند و از عمرش به اندازه کافی لذت نبرده. فیلم خوب ندیده، کتاب نخوانده و معاشرت‌های مناسب نداشته است و به خودش شادی هدیه نداده. اگر شما این کارها را انجام داده باشید دیگر نگران سن و سال‌تان نیستید و هر سالی را که از عمرتان می‌گذرد برگی زرین می‌دانید و معتقدید که آن را با بهای تجربه به دست آورده‌اید.

شما در بخشی از صحبت‌های‌تان به این موضوع اشاره کردید که ترس از بالا رفتن سن ریشه فرهنگی دارد؟


بله؛ متاسفانه همین‌طور است. متاسفانه برخی باورهای اشتباه برای خانم‌ها گلدن‌تایم یا همان زمان طلایی را قائل می‌شود و به آنها تلقین می‌کند وقتی به 40سالگی برسند دیگر مانند دوران 20 سالگی‌شان جذاب نیستند. به هر حال نمی‌توان این نکته را نادیده گرفت که جوانی نوعی زیبایی را با خود به همراه دارد. این موضوع شامل زن یا مرد نمی‌شود، منتها نکته‌ای که وجود دارد این است که افراد وقتی دوره جوانی را پشت سر می‌گذارند، نباید نسبت به ظاهرشان بی‌اعتنا شوند و ورزش را رها کنند و به تناسب اندام‌شان اهمیت ندهند. طبیعی است وقتی افراد مرتب ورزش کنند، تغذیه مناسبی داشته باشند و به پوست‌شان رسیدگی کنند می‌توانند پیری ظاهری را حداقل به تعویق بیندازند. به هر حال ما باید یاد بگیریم برای خودمان در هر سن و شرایطی ارزش قائل باشیم.

پس شما راه به تعویق انداختن پیری را توجه به ظاهر و باطنی به شکل همزمان  می‌دانید؟


دقیقا، به نظرم افرادی که نسبت به ظاهرشان بعد از مدتی بی‌اعتنا می‌شوند، به نوعی به خودشان توهین می‌کنند. بعضی از افراد با گذر از 30 سالگی، دور هیجانات را خط می‌کشند و عملا خودشان را از شادی بازنشسته می‌کنند. در حالی که فکر می‌کنم اهمیت دادن به ظاهر افراد را شارژ می‌کند و باعث می‌شود آنها همواره حس جوانی و زیبایی داشته باشند.

تا به حال به این فکر افتاده‌اید برای اینکه خودتان را جوان‌تر نشان دهید به جراحی، تزریق، بوتاکس یا. . . روی بیاورید ؟


نه؛ این موضوعات برای من بیشتر خنده‌دار است. هر چند دوست دارم پیری را به تعویق بیندازم اما اصلا اهل استفاده از آمپول و جراحی نیستم. من به هر خطی که در صورتم وجود دارد با لبخند و احترام نگاه می‌کنم و آنها را یادگاری از یک تجربه شیرین می‌دانم و با خودم می‌گویم وای سحر چقدر روز‌های سخت و شیرین را پشت سر گذاشتی و حالا باید بیش از هر زمان دیگری قدر این تجربیات را بدانی. شاید به همین خاطر است که برای دیدن 60 یا 80 سالگی‌ام بی‌تابم.

ولی نمی‌توان منکر این موضوع شد که اکثر مردم دنیا به دنبال اکسیر جوانی می‌گردند و حفظ آن را مانند یک گنج دست نیافتنی می‌دانند.

بله اما معتقدم که باید ذهن‌ها را فراتر کرد. من معتقدم در ذات جوانی نوعی زیبایی وجود دارد. اگر افراد در دهه 20 و 30 زندگی‌شان زیبا هستند، این زیبایی هنر نیست چون بر گرفته از سن و سال و جوانی‌شان است، مهم این است که شما در دهه 40 و 50 زندگی‌تان همچنان زیبا باشید و این زیبایی تنها در ظاهرتان نباشد بلکه در رفتار و نوع عملکردتان وجود داشته باشد.

بزرگ‌ترین تغییر که در سحر 40 ساله رخ داده چه چیزی است؟

از 20 سالگی من 22 سال گذشته است و بی‌تردید طی این دو دهه تغییرات زیادی کردم که برخی از آن به موقعیت حرفه‌ای و مالی من باز می‌گردد. در طول این سال‌ها توانستم به آن چیزی که دوست دارم، دست یابم و از این بابت بسیار خوشحالم.

با این اوصاف شما در مسیر آرزوهای‌تان حرکت کردید؟


همین‌طور است من همواره دوست داشتم بازیگر شوم و خوشبختانه این اتفاق در مورد من رخ داد و به قول خودتان توانستم در مسیر آرزوهایم قدم بردارم. حس کم نظیری است که آدم‌ها به آن چیزی که دوست دارند دست پیدا کنند و از موقعیتی که در آن قرار دارند، لذت ببرند.

شما در 42 سالگی هنوز مجرد هستید و ازدواج نکردید. بسیاری از خانم‌ها وقتی در این سن هنوز شریک مورد نظرشان را انتخاب نکرده‌اند، احساس عدم اعتماد به نفس می‌کنند؟

به نظرم نباید این‌طور باشد. ازدواج نکردن نباید به معنای نداشتن فرصت یا سرخوردگی باشد. وقتی شما در 40 سالگی  ازدواج نکرده‌اید، نشان می‌دهد که در این موضوع کمی سختگیر بودید و مسائل کاری و تحصیلی‌تان در اولویت قرار داشت یا اینکه فرد مورد نظرتان را نتوانستید پیدا کنید. به همین خاطر نباید به خاطر ترس از تنهایی یا اینکه سایر دوستان‌تان متاهل شدند و شما هنوز مجردید، تن به هر ازدواجی بدهید بلکه باید همچنان در مقام یک انتخابگر باشید. متاسفانه بعضی از خانم‌های ما بر اساس متر و معیارهای اشتباهی پای سفره عقد می‌نشینند.

چه متر و معیاری؟


آنها نگاه مادی به ازدواج دارند و به این امید خانه بخت می‌روند که طرف مقابل‌شان آنها را به لحاظ مالی مورد حمایت قرار دهد. یک زن باید در درجه اول استقلال داشته باشد. این مستقل بودن در همه موارد حتی مسائل مالی هم باید باشد. وقتی شما دست‌تان در جیب خودتان است، عزت نفس بیشتری دارید و دیگر حاضر نیستید با انگیزه مالی ازدواج کنید. پس ازدواج برای‌تان از سر عشق و علاقه اتفاق می‌افتد.

در کنار همه این مسائل بعضی از دخترها هستند که دوست دارند خودشان را در لباسعروسی ببینند و به خاطر این رویا تن به ازدواج می‌دهند. شما هیچ‌وقت رویای پوشیدن لباس عروس را نداشتید؟

نه؛ برای من هیچ‌وقت پوشیدن لباس عروس و گرفتن جشن عروسی رویا نبود. همیشه دوست داشتم به جای اینکه خودم را در مقام یک عروس زیبا متصور شوم، در مقام یک زن موفق ببینم. هر چند که هیچ‌گاه مخالف ازدواج و مسائلی از این دست نبودم بلکه همواره از آن هم استقبال می‌کنم اما برگزاری جشن‌های عروسی مفصل همیشه در نظرم یک بریز و بپاش اضافی بود که به راحتی می‌شد از آن صرفنظر کرد. به نظرم این موضوع بیشتر جنبه شخصی دارد.

شاید به خاطر همین موضوع بود که ازدواج نکردید؟

شاید؛ فکر می‌کنم ازدواج از آن چیزهایی است که ارتباط زیادی با سن، موقعیت یا هر چیز دیگر افراد ندارد و در شرایطش رخ می‌دهد و از این جهت نمی‌توان برنامه‌ریزی منظمی در مورد زمان وقوع آن و شرایطش داشت.

با این اوصاف گاردی نسبت به ازدواج ندارید؟


البته که ندارم؛ منتها سعی می‌کنم در مورد آن عاقلانه رفتار کنم. هیچ‌وقت منتظر ازدواج نبودم چون اگر بودم قطعا سال‌ها پیش این اتفاق در موردم رخ می‌داد. معتقدم کسی که وارد زندگی من در مقام همسر می‌شود باید باعث آرامش و رشد من شود.


منبع : مجله زندگی ایده آل
  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

لقب بازیگران پرفروش سال 94 در حالی به رضا عطاران و ویشکاآسایش تعلق گرفت که آنها فیلم «نهنگ عنبر» را بر اکران سینماها و اندکی بعد در شبکه نمایش خانگی داشتند. زوج پرفروغی که پیشتر در «ورود آقایان ممنوع» ترکیب جذابی را در کنار هم شکل دادند و مخاطب به این فیلم هم روی خوش نشان داد.

خانم آسایش شروع کار شما در تلویزیون در 18 سالگی با نقش قطام بود. زنی خاص و اغواگر که با مخاطب ارتباط خاصی برقرار کرد و بازتاب خوبی داشت. چطور توانستید از این نقش موفق فاصله بگیرید و در نقش هایی متفاوت و دور از هم ظاهر شوید؟

آسایش: من بعد از بازی در سریال «امام علی (ع)» به خارج از کشور رفتم و چند سال حضور نداشتم. وقتی برگشتم در «ساحره» به عنوان اولین فیلم سینمایی ام بازی کردم. در طول این مدت نقش های متعددی شبیه قطام به من پیشنهاد شد که رد کردم؛ یک زن اغواگر که حالا کمی مدرن شده و در «عشق + 2» این نقش را دارم. بعد «مسافر ری» و «معصومیت از دست رفته» را بازی کردم که هیچ کدام شبیه قطام نبود و در نقش های بعدی هم آگاهانه سعی کردم از این کاراکتر دور شوم.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/957732_260.jpg


در «دراکولا» نقش یک زن خون آشام را بازی می کنید که البته خون آشامی را ترک کرده و ورزش می کند! جالب است که در زندگی واقعی هم ورزشکار و کوهنورد هستید و شیوه خاصی در زندگی دارید که طبعا روی کارتان هم تاثیر دارد.

آسایش: شیوه زندگی هر آدمی بر کارش تاثیر می گذارد حتی از لحاظ انرژی، سلامتی و... وقتی صبح زود که برای کار آفیش می شوید؛ شاد باشید، مغزتان کار کرند، سر وقت باشید، نظم داشته باشید و... روی حاصل کار شما تاثیر دارد. حس می کنم وجود این نظم و دیسیپلین در زندگی من به ورزش بر می گردد. یکسری چیزها برای من بسیار مهم هستند از جمله کوهنوردی و ورزش که کمک می کنند آن نظم و انرژی لازم را در کار و زندگی داشته باشم و از نظر فیزیکی هم همیشه آماده باشم.

قله هم فتح کرده اید؟

آسایش: بله من قله دماوند را فتح کردم. این علاقه هم به دوران کودکی من بر می گردد که از همان زمان، کوه را دوست داشتم البته در حد پیاده روی تا دربند، درکه، شیرپلا و کوه های معمولی. آن زمان دماوند برای من مثل یک هیولا بود ولی بالاخره توانستم آن را فتح کنم.

عطاران: کی فتح کردی؟

آسایش: 23 شهریور سال 93.

عطاران: این یکی از ویژگی های خانم آسایش است؛ مجسمه می سازد کسی خبر ندارد، قله فتح می کند کسی خبر ندارد!

طراحی صحنه و لباس می کنند...

آسایش: رشته تحصیلی ام است اما خیلی کم در این رشته کار می کنم.

عطاران: ما دیده ایم بعضی بازیگران با موبایل عکس می گیرند بعد نمایشگاه می گذارند!

آسایش: اتفاقا اولین نمایشگاه من در زمان فیلمبرداری «ورود آقایان ممنوع» بود که به کسی نگفتم.

عطاران: من اصلا اطلاع رسانی از کارهایت ندیدم. ولی اگر خودم قله دماوند را فتح کرده بودم، الان اینستاگرامم پر از عکس قله دماوند بود.

آسایش: من مدعی بودن و شلوغ کاری درباره کاری که می خواهم انجام بدهم را دوست ندارم. فتح قله دماوند هم دقیقا همینطوری شد چون فکر می کردم امثال من نمی توانند این کار را بکنند تا اینکه خواهر یکی از دوستانم از خارج کشور آمد و رفته قله دماوند. بعد به هر کسی می گفتم دوست دارم این کار را بکنم، همه می گفتند آخی! یعنی نمیشه. من هم تصمیمم را گرفتم و گفتم باید بروم.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/957729_664.jpg


آقای عطاران! شما که با فضای مجازی ارتباط خوبی ندارید، در «دراکولا» وضعیت فضاهای مجازی را نقد می کنید که کاملا بجا و مطابقه با فضای امروز ما است. این دوری برای فاصله گرفتن از حاشیه هایی است که اشاره کردید به بازیگر لطمه می زند تا به خاطر احساس خطر از این فضا؟

عطاران: البته خطر که دارد و مصداقش را در اطرافمان می بینیم ولی برای من دلیلش این نیست. من علاقه ای به فضای مجازی ندارم و برایم جذاب نیست و الا پیگیرش می شدم. بیشتر در حد اطلاع رسانی و اشاره به چیزهایی که برایم مهم است از آن استفاده می کنم نه بیشتر.

مثلا عکس «فروشنده» اصغر فرهادی را در اینستاگرام گذاشتید. به حضرو فیلم در جشنواره کن غبطه نمی خورید؟

عطاران: چون همیشه بعد از موفقیت های آقای فرهادی، سکوتی در اهالی هنر است و دلیلش همان اشاره کوچکی است که کردم؛ همان حسادت که در خودم هم هست و بدون رودربایستی به آن اشاره کردم. یعنی هم حرف بقیه بود، هم حرف دل خودم!

آسایش: حسودی در همه وجود دارد و همیشه هم بد نیست. مثلا وقتی لیلا حاتمی به عنوان داور به جشنواره کن رفت، در عین حالیکه برایش خوشحال بودم ته دلم گفتم کاش من جای لیلا بودم، چی می شد!... بعدها به خودش هم گفتم (من کلی به تو حسودی کردم!)

در فیلم «ردکارپت» شوخی با فرهادی کردید که نوعی ابراز ارادت هم  است. حتما شما هممثل همه دوست دارید با او کار کنید.

عطاران: بله، همینطور است. برای بازی در فیلم «فروشنده» هم با من تماس گرفتند ولی ما «دراکولا» را شروع کرده بودیم و متاسفانه نشد. به دستیارشان آقای سجادی حسینی هم گفتم (آخه الان موقعش بود!)

یک ویژگی مهم فیلم ها و سریال ها و نقش هایی که بازی می کنید این است که به شدت واقعی است و از بطن زندگی مردم می آید، به همین دلیل همه با آن همذات پنداری می کنند. این ویژگی آسان به دست نمی آید، چطور به این نوع نگاه رسیدید؟

عطاران: فکر کنم دقت زیادی می کنم. علاقه اصلی من، کار رئال و دقت در جزییات واقعیت و بازسازی آن است. از همان «ساعت خوش». درواقع علاقه و توانایی من بیشتر در این حیطه بوده و نمی توانم بدون علاقه به سمت فانتزی و... بروم. وقتی به واقع گرایی علاقه دارم طبعا به جزییاتش فکر می کنم. همه آدم ها یکسری دغدغه هایی دارند مثلا از مرگ می ترسند یااینکه اعتیاد برای همه ما یک شکل دارد.

همه ما از مسائل بد می ترسیم و بدمان می آید. می خواهم بگویم درک همه آدم ها از یک مسئله، به یک شکل است و من اگر بتوانم رفتاری ساده مثل همین شیرینی خوردن را به درست ثبت کنم و به مخاطب نشان بدهم، دقیقا همان چیزی را که من فکر کردم، دریافت می کنم با همان خلوص نیت و صداقت کامل. اگر بتوانم چیزی را که از نظر من درست است با جزییات و به شکلی دقیق به مخاطب منتقل کنم، آن اتفاقی که باید می افتد.

دغدغه طبقه متوسط و فرودست و نوع مناسباتشان را دارید که همیشه به آنها می پردازید؟

عطاران: تا حدودی این طبقه را خوب می شناسم. به نظرم دغدغه پرداختن به طبقه فرودست در سینما تبدیل به یک ویژگی شده و اگر بشود همین مسائل را در طبقه بالادست به شکلی نشان بدهیم، اتفاق جدیدی است.

به هر حال آنها هم مثل ما هستند، می میرند، مشکلات دارند، اعتیاد دارند و... به نظرم پولداری هم مشکلی مانند نداری است چون ویژگی های عجیب و غریبی در آدم ها ایجاد می کند. اگر بشود اشتراک انسان ها را در سختی کشیدن؛ چه پولدار و چه بی پول نشان داد، به نظرم اتفاق جالبی می افتد.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/957737_133.jpg


این سختی های مشترک بین طبقه مرفه و فرودست چه چیزهایی هستند؟

عطاران: بالاخره همه آدم ها گرسنگی می کشند؛ مسئله آدم فرودست این است که غذا ندارد و مسئله آدم های مرفه، دعوا بر سر این است که به کدام رستوران بروند. به نظرم آدم ها ناخواسته مشکلاتی برای ادامه زندگی خودشان به وجود می آورند که خوب است این مشکلات شناخته شوند و راه حل هایی برایشان پیدا شود تا راحت تر زندگی کنیم.

یکی از دلایلی که من به بازیگری علاقه پیدا کردم این است که می توانم از مشکلات متداول زندگی برای لحظاتی دور شوم. مثلا حال پدرم چندان خوش نیست یا... وقتی این مشکلات روی هم جمع می شوند، بازی کردن برای من تبدیل به یک راه فرار موقت از آنها می شود. اصلا این کلمه بازی از بچگی من را به خودش جذب کرد که مدتی غرق یک نقش و بازی شوم و متوجه نشوم در اطرافم و زندگی واقعی چه می گذرد.

خانم آسایش شما هم چنین نگاهی به بازیگری دارید و پیش آمده آنقدر غرق بازی شوید که به مسائل اطرافتان فکر نکنید؟

آسایش: اینکه کاراکتری را ظرف 3-2 ماه بسازید و با آن زندگی کنید و مدتی با گروهی کار کنید که آدم های جدیدی هستند و چیزهای جدید ببینید، برای من جذابیت دارد. چالش دیگر برای من این است که نقشم را چگونه بازی کنم که با دفعه قبل فرق کند و همه اینها در کنار هم یک پروژه است.

شما به عنوان بازیگر یک جنبه بیرونی دارید که مردم در فیلم هایتان می بینند. بخش دیگر، شخصیت واقعی خودتان است که می خواهم بدانم در مواجهه با مردم چقدر خود واقعی تان هستید؟

عطاران: من چون واقعی بودن را دوست دارم بنابراین برایم سخت است که اینطوری نباشم. به همین دلیل در نقش هایی که می پذیرم به این فکر می کنم که کدام قسمت از جنبه شخصیتی خودم را می توانم در نقش بازی کنم و به این دلیل یک نقش را می پذیرم. وقتی معتاد می شوم انگار عطارانی است که معتاد شده، وقتی قاتل می شوم انگار عطارانی است که قاتل شده و... برای کاراکتر معلم ساده لوح «ورود آقایان ممنوع» هم از ویژگی های شخصی خودم برای نقش سوءاستفاده کردم؛ اینکه اگر خودم در آن شرایط بودم چه رفتاری می کردم.

آسایش: من هم سعی می کنم بین خودم و آدم های اطرافم نقش را پیدا کنم. مثلا برای «ورود آقایان ممنوع» دو سه مدیر از مهدکودکی که مادرم کار می کرد و مدرسه فرانسوی که می رفتم، سراغ داشتم. درواقع من به آدم هایی که روی من تاثیر گذاشته اند رجوع می کنم.

آقای عطاران در زندگی روزمره ارتباط نزدیکی با مردم دارید: مثلا رانندگی نمی کنید، پیاده بین مردم می روید و کارهای خودتان را انجام می دهید. این شیوه زندگی چقدر به کارتان کمک کرده؟

عطاران: کمک زیادی کرده. اهل فاصله گرفتن از مردم نیستم. سه ماه ماشین داشتم و رانندگی کردم که به سرعت پشیمان شدم.

شما کارتان را از تلویزیون شروع کردید و به محبوبیت رسیدید و هنوز هم سریال هایتان در بازپخش، مخاطبان بسیاری دارد. اما از تلویزیون فاصله گرفته و روی سینما متمرکز شدید. آیا امکان بازگشت دوباره شما به سینما وجود دارد؟

عطاران: من هیچ وقت به اینها به طور مجزا فکر نکردم. آن زمان که دیگر در تلویزیون کار نکردم واقعا دوست نداشتم کار کنم اما ممکن است سال دیگر دوست داشته باشم و نمی توان از الان درباره آن حکم قطعی بدهم. مثلا من 13 سال تئاتر کار کردم اما از سال 70 تا الان که 25 سال می شود، کار تئاتر نکردم. البته یک کار تئاتر تمرین کردیم که توقیف شد و بعد هم فاصله افتاد. این اتفاقات به این شکل است و ممکن است دلیل خاصی هم نداشته باشد. در تلویزیون هم از سال 87 تا الان فعالیت نکردم اما شاید اگر اتفاق خوبی بیفتد دوباره در تلویزیون کار کنم.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/957731_794.jpg


خانم آسایش شما که این دو رسانه را تجربه کردید و به فعالیت در تلویزیون و سینما ادامه می دهید، چه نظری درباره کیفیت کارهای تلویزیون و گستردگی مخاطب این رسانه دارید؟

آسایش: طبعا مخاطب تلویزیون گسترده تر است و بازتاب گسترده تری دارد و من بعد از سریال «امام علی (ع)» و «پرده نشین» با آن مواجه شدم. من کار در هر دو عرصه را دوست دارم و آنها را مجزا نمی دانم.البته برنامه های تلویزیون را زیاد نگاه نمی کنم چون کیفیت آنها را دوست ندارم.

به نظرم بهروز شعیبی در سریال «پرده نشین» یک کار سینمایی کرد و اینطور نبود که روزی 40 دقیقه بگیرد. اگر دوباره چنین اتفاقی بیفتد دوست دارم در تلویزیون کار کنم نه اینکه دو هفته قبل از ماه رمضان تصمیم بگیرند یک سریال بسازند و 24 ساعته کار کنیم. ترجیح می دهم وقت و انرژی ام را صرف کاری کنم که به عنوان یک اثر هنری به آن نگاه شود. ولی به نظرم برای ساخت سریال کمتر کسی این حساسیت ها را نشان می دهد.

با رونقی که سریال «شهرزاد» به شبکه نمایشی خانگی داده، ممکن است در این مدیوم هم حضور پیدا کنید؟

آسایش: اگر کار خوبی باشد قطعا دوست دارم این اتفاق بیفتد که البته بستگی به قصه و نقش دارد. «شهرزاد» هزینه کرد، کیفیت خوی داشت و تاثیر مثبتی بر ذهن مخاطبان گذاشت ولی معلوم نیست سریال های دیگر همین کیفیت را داشته باشند. من خودم تئاتر را بیشتر دوست دارم و تجربه خوبی هم در این زمینه داشتم به نام «ملکه زیبایی لی نین» که البته باعث شده سختگیر باشم. گاهی با من تماس می گیرند که یک ماه دیگر اجرا داریم و می گویم (پس کی می خواهید تمرین کنید؟) ما در تئاتر همایون غنی زاده چهار ماه تمرین سخت کردیم و پوستمان کنده شد. برایم سخت است قبول کنم که یک ماه تمرین برای اجرای یک تئاتر کافیست.

آقای عطاران! تجربه حضور در شبکه نمایش خانگی را با سریال «قلب یخی» داشتید. بعد از موفقیت «شهرزاد» به کارگردانی یا بازی در این عرصه فکر کردید؟

عطاران: پیشنهادهای زیادی برای کارگردانی و بازی بوده اما هنوز مثل تلویزیون منتظرم و اگر اتفاق خوبی بیفتد حتما آن را انجام می دهم.

برخی نقش هایی که بازی کردید به یکسری جریان ها و موج های اجتماعی پیوند خورد مثل «دهلیز» که باعث شد افکار عمومی به موضوع قصاص حساس شوند. این نوع نقش ها چه جایگاهی برای شما دارند و آیا بازخورد آن را پیش بینی می کردید؟

عطاران: به هر حال وقتی 10 فیلمنامه برای کار به آدم پیشنهاد می شود، ممکن است یکی مانند «دهلیز» این ویژگی را داشته باشد. من هم مثل شما وقتی در جریان اتفاقات اطرافم قرار می گیرم به نظرم موضوع جالبی می آید و چه بهتر که متن خوبی درباره این موضوع نوشته شده باشد تا حس کنید نقش متفاوتی به شما پیشنهاد شده است. طبعا انتخاب نکردن چنین کاری اشتباه محض است. البته بخش مهم ماجرا این است که شانس این را داشته ام که چنین نقشی به من پیشنهاد شود.

این نقش تاثیر عمیقی بر جامعه داشت و باعث شد برخی اولیای دم رضایت بدهند و از قضاص بگذرند. چقدر برایتان مهم است که به واسطه شما، این اتفاق ها افتاده است؟

عطاران: خیلی اهمیت دارد. وقتی در جامعه، قصاص مسئله مهمی است، برای من هم مهم می شود و به فیلمنامه اهمیت بیشتری می دهم. من چه بخواهم، چه نخواهم مرتب در فیلم با کلمه «قصاص» مواجه هستم و طبعا با خودم فکر می کنم ای کاش! تاثیر دیدن این فیلم، یک بخشش باشد. به هر حال می بینم که تحت تاثیر فشار افکار عمومی، به یک شکل تازه ای به برخی مسائل پرداخته می شود. مثل همین قضیه حیوان آزاری که اگر زودتر اتفاق افتاده بود حتما در «دراکولا» به آن می پرداختم.

سر فیلم «ردکارپت» هم گفتید حاضر هستید فروش یک روز فیلم را برای حمایت از حیوانات اختصاص بدهید.

عطاران: بله، حیوانات را دوست دارم.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/957757_720.jpg


با اینکه فیلم های شما همواره مورد اقبال کارشناسان بوده، کمی دیر سیمرغ به شما تعلق گرفت؛ که منصفانه نبود. اتفاقی که در برهه ای برای اکبر عبدی هم افتاد. خودتان این اتفاق را عادی می دانید؟

عطازان: به کار طنز با نگاه کارشناسانه نگاه نمی شود یعنی به بازیگر کمدی به عنوان بازیگری که باید داوری شود و امتیاز بگیرد، نگاه نمی شود. درواقع کار جدی به بدترین شکلش را به کار طنر ترجیح می دهند، انگار طنز کاری سخیف است. در حالی که کار جدی سخیف تر از کارهای طنز هم وجود دارد ولی می گویند کار جدی بدی است اما نمی گویند سخیف است! فکر می کنم چون کار طنز بیشتر دیده می شود، این دیده شدن تبعات منفی دارد.

با توجه به اینکه فیلم ها و سریال هایی که در سینما و تلویزیون نوشته و کارگردانی کرده اید، مایه هایی از طنز داشته، تا به حال به یک کار کاملا جدی فکر کرده اید؟

عطاران: طنر را خیلی دوست دارم اما ممکن است یک کار جدی تاثیری روی من بگذارد که تصمیم بگیرم تا کسی آن را نساخته، بسازم.

آسایش: اینکه نقش طنز مورد داوری جدی قرار نمی گیرد به این دلیل است که آسان تر از نقش جدی به نظر می آید.

در حالی که خنداندن مخاطب ایرانی بسیار سخت است.

آسایش: اینکه بتوانید درست بخندانید و لودگی و لمپنی نشود، کار بسیار سختی است.

در کدام دوره های سیاسی، کار کردن برای شما به عنوان بازیگر و کارگردان راحت تر بود؟

عطاران: در گذشته ما می توانستیم راحت تر کار کنیم. اگر امروز به طرح ها و موضوعاتی که در «ساعت خوش» کار می کردیم، نگاه کنید تعجب خواهید کرد. مثلا خندیدن به یک نظامی و... دلیلش هم این بود که آن زمان هنوز کارشناسانی پیدا نشده بودند که از هر نکته، برداشتی کنند.

الان این آدم ها زیاد پیدا شده اند و از هر حرکت معمولی و واقعی ما برداشت و تفسیرهای غیرواقعی می کنند و روی حرفشان هم حساب می شود، به طوری که می توانند تولید یک فیلم را متوقف کنند.

انگار سر «دراکولا» هم با این برداشت ها مواجه شدید و حذفیاتی داشتید؟

عطاران: خدا را شکر که این حذفیات به نتیجه رسید.

به نظر شما! بدترین دوره 5 سال قبل بود یا 10 سال قبل یا همین دوره؟

عطاران: با توجه به کارهای خودم و ارتباطم با وزارت ارشاد، دوره قبل از این دوره خیلی عجیب غریب بود.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/957735_718.jpg


خانم آسایش! در دولت اخیر، هنرمندان به خصوص سینماگران حضور پررنگی در عرصه سیاست دارند و اثرگذار هم هستند که نمونه بارزش انتخابات اخیر مجلس بود. شما هم علاقه به حضور و مشارکت در این فضا دارید؟

آسایش: خیلی کم. البته رای دادم اما در کل آدم سیاسی نیستم.

عطاران: واقعیت این است که ما اگر بخواهیم آدم سیاسی باشیم، برایمان مشکل پیش می آید. وقتی از یک نفر حمایت  کنید، رای بدهید و برای او مشکلی پیش بیاید، ناخواسته اسم شما هم درمیان است و پیامد آن گریبان شما را می گیرد.

در مورد حضور بین المللی بازیگران ایرانی با اینکه سرمایه های خوبی داریم اما این اتفاق به شکل پررنگی به جز چند نمونه نیفتاده، چه راه حلی برای حضور بهتر بازیگران ایرانی در پروژه های جهانی دارید؟

عطاران: فکر کنم این اتفاق باید در جشنواره های خارجی بیفتد و فیلم های ایرانی راه شان را باز کنند. خیلی خوشحال می شوم که آقای اصغر فرهادی که قبلا اسکار گرفته یا ترانه علیدوستی یا شهاب حسینی جایزه ای از جشنواره کن بگیرند و مطمئنم اتفاقات بهتری در ادامه می افتد {این گفت و گو پیش از دریافت جوایز اصغر فرهادی و شهاب حسینی در جشنواره کن صورت گرفته که پیش بینی و آرزوی رضا عطاران محقق شده است.}

البته کارگردانان ایرانی بیشتر جهانی شدند به نسبت بازیگرانمان.

آسایش: به هرحال باید یک فیلم ایرانی به جشنواره ای برود تا ارتباط برقرار شود و آنها هم بدانند که می توانند از حضور بازیگران ایرانی در فیلم هایشان استفاده کنند. شاید هم آنقدر بازیگر درجه یک دارند که نیازی به بازیگر دیگری ندارند.

عطاران: بالاخره خصوصیات فردی هر بازیگری متفاوت است و یک جایی هست که شما بهترین هستید مثل پیمان معادی.

آسایش: بله، پیمان معادی خودش این مسیر را پیگیری کرد و موفق هم شد.

عطاران: نکته ای که درباره جهانی شدن کارگردانان مان گفتید به این دلیل است که بزرگان سینمای ایران ایده پرداز هستند، ولی این ایده پردازی هنوز در بازیگر جا نیفتاده است.

آقای عطاران! شما هم دوست دارید در فیلم های بین المللی بازی کنید؟

عطاران: چه کسی دوست ندارد؟

در کارگردانی هم به مدیوم جهانی فکر کرده اید؟

عطاران: فکر می کنم بلد نیستم شاید هم فکر می کنم اگر همین جا را درست نمایش بدهم در خارج از کشور هم دیده می شود.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/957738_968.jpg


پس تابع این تئوری هستید که راه جهانی شدن از ملی شدن می گذرد. درباره اینکه برخی معتقدند فیلم های ایرانی که سیاه نمایی می کنند، در خارج از کشور بیشتر دیده می شوند، چه نظری دارید؟

عطاران: شاید اینطور باشد. اما به هر حال دیده شدن مهم است و سیاه نمایی واژه ای دهن پرکن، شبیه به همان سخیف است که ساخته برخی مخالفان فیلم ها است برای ضربه زدن به آنها. وگرنه فیلم خوب کار خودش را می کند.

آسایش: شاید به همین دلیل وقتی «اژدها وارد می شود» در جشنواره برلین به نمایش درآمد، تعجب کردند که چنین فیلمی از ایران است! فکر می کنم اگر هنرمند استایل خودش را حفظ کند و فیلمی بسازد که از درون خودش باشد و ادای کسی را درنیاورد، حتما دیده می شود.




بیوگرافی ویشکا آسایش

ویشکا آساش متولد 16 آبان 1351 در تهران است. بازیگری را در سال 70 با حضور در نقش قطام سریال «امام علی (ع)» داوود میرباقری آغاز کرد و پس از آن برای تحصیل در رشته طراحی و صحنه و لباس به انگلستان رفت پس از بازگشت به تناوب در فیلم های سینمایی و سریال های تلویزیونی حضور پیدا کرد و معدود فعالیت هایی در رشته تحصیلی اش انجام داد که از آن جمله می توان به طراحی صحنه سریال «معصومیت از دست رفته» و فیلم های سینمایی «دنیا» و «زنان ونوسی، مردان مریخی» اشاره کرد.

نقش آفرینی در سریال های «نردبام آسمان» سال 88، «مختارنامه» سال 89، «پرده نشین» سال 93 و فیلم های سینمایی «ساحره» سال 76، «عشق + 2» سال 77، «بلوغ» سال 78، «مسافر ری» سال 79، «هشت پا» و «گل یخ» سال 83، «ورود آقایان ممنوع» و «پرتقال خونی» سال 89، «خوابم می آد» و «برف روی کاج ها» سال 90، «نیکان و بچه غول» سال 91، «سیزده» سال 92، «نهنگ عنبر» و «من دیه گو مارادونا هستم» سال 93، «50 کیلو آلبالو»، «دراکولا» و فیلم به نمایش درنیامده «خوب، بد، جلف» در سال 94 مجموعه فعالیت های او را تشکیل می دهند. این بازیگر حضور در عرصه تئاتر را نیز با نمایش «ملکه زیابیی لی نین» در سال 92 تجربه کرد.


http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/957733_767.jpg

 

بیوگرافی رضا عطاران

رضا عطاران متولد 20 اردیبهشت سال 1347 است. او همزمان با تحصیل در رشته طراحی صنعتی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به بازیگری، فیلمنامه نویسی و کارگردانی روی آورد. سابقه کار تئاتر با مرحوم حسن حامد در مشهد زمینه ساز این گرایش شد تا سال 73 با مجموعه طنز «ساعت خوش» در تلویزیون خوش بدرخشد. مجموعه های «مجید دلبندم» سال 77، «قطار ابدی» سال 79، «سیب خنده» و «کوچه اقاقیا» در فاصله سال های 76 تا 82 ساخته شدند و او در این میان با مجموعه های مختلفی همکاری کرد.

در ادامه نیز به ساخت مجموعه های مناسبتی رمضان و نوروزی روی آورد که حاصلش سریال های موفق «خانه به دوش» سال 83، «متهم گریخت» سال 84، «ترش و شیرین» سال 86 و «بزنگاه» در سال 87 بود.

عطاران در این میان فعالیت خود را در سینما به عنوان بازیگر آغاز کرد و پس از آن نوسندگی و کارگردانی را نیز تجربه کرد. فیلم های سینمایی «کلید ازدواج» 76، «سیندرلا» 80، «کلاه قرمزی و سرونا» 81، «هوو» 84، «کلاهی برای باران» 85، «نشانی»، «تیغ زن»، «قرنطینه»، «خروس جنگی»، «توفیق اجباری» و «تسویه حساب» 86، «هفت و پنج دقیقه»، «صندلی خالی»، «آقای هفت رنگ» و «نیش زنبور» 87، «سه درجه تب»، «از ما بهترون» و «بعد از ظهر سگی سگی» 88، «ورود آریالایان ممنوع»، «هر چی خدا بخواد»، «اخلاقتو خوب کن» و «اسب حیوان نجیبی است» 89، «خوابم می آد» و «بی خود و بی جهت» 90، «آینه شمعدون» و «چه خوبه که برگشتی» 91، «دهلیز»، «ردکارپت»، «طبقه حساس» و «کلاشینکف» 92، «استراحت مطلق»، «نهنگ عنبر» و «گینس» 93، «من سالودادور نیستم»، «آبنبات چوبی» و «دراکولا» سال 94 مجموعه فعالیت های او در عرصه بازیگری سینما هستند. عطاران سه فیلم «خوابم می آد»، «رد کارپت» و «دراکولا» را به عنوان نویسنده و کارگردانی نیز در کارنامه دارد و در فصل سوم سریال «قلب یخی» که از تولیدات شبکه نمایش خانگی است، حضور پیدا کرده است.


http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/957756_864.jpg

 

 


منبع: ماهنامه دیار

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

http://naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1209/06.13/189416_784.png

 

مافیا در سینما و تلویزیون، انتخاب بازیگر در مهمانی ها و دورهمی های تهیه کننده ها، پیشنهادهای غیراخلاقی و هزاران گلایه دیگر، حرف هایی هستند که این روزها از زبان بعضی از بازیگران که از صحنه به دور مانده اند و پیشنهاد بازی نداشته اند، شنیده می شود.

مافیا در سینما و تلویزیون، انتخاب بازیگر در مهمانی ها و دورهمی های تهیه کننده ها، پیشنهادهای غیراخلاقی و هزاران گلایه دیگر، حرف هایی هستند که این روزها از زبان بعضی از بازیگران که از صحنه به دور مانده اند و پیشنهاد بازی نداشته اند، شنیده می شود.


آنها که ادعا دارند تمام بیکاری های شان به خاطر بی اخلاقی های عرصه هنر است و نه آن چیزی که شاید نامش را تلاش یا شایستگی کمتر می شود گذاشت. بازیگرانی که اغلب در روزگار اوضاع اقتصادی خوب تلویزیون و با سریال های نود قسمتی چهره شدند اما حالا و در دوران رکود و بی پولی صدا و سیما به بن بست خورده اند و دائم این بیکاری را به همه چیز ربط می دهند و غر می زنند. از بی اخلاقی می گویند و دلیل بیکاری شان را تنها و تنها «نه» گفتن به پیشنهادهای غیراخلاقی تهیه کننده ها ذکر می کنند.

در این میان اما بعضی از بازیگران هم هستند که از این غر زدن ها آشفته می شوند و مثل رویا تیموریان می گویند این مسائل مثل مسائل خانوادگی است که باید درون خانواده سینما و تلویزیون حل شود و نباید به بیرون درز پیدا کند؛ یا مثل ستاره اسکندری از همکاران شان گله می کنند که «بازیگران تا وقتی سر کار هستند و شرایط خوب است، اعتراض نمی کنند اما به محض اینکه بیکار می شوند شروع به غر زدن کرده و حرف های عجیب و غریب می زنند که فساد، سینما و تلویزیون را پر کرده است.»

پرستو صالحی

http://naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1209/06.13/411903_706.jpg

از میان هنرپیشه های زن، او اولین نفر بود که درباره بی اخلاقی های بعضی از تهیه کننده ها نوشت و با مصاحبه ای که با خبرگزاری فارس انجام داد، جرقه اعتراض ها و انتقادهای اینچنینی بعد را زد. بازیگر سریال «زیر آسمان شهر» در فروردین سال ۹۱ در فیس بوکش نوشت: «به یک تهیه کننده سرشناس از سر درد دل گفتم دلم یه کار طولانی می خواد. گفت: اونی ام که بهت کار طولانی بده حال طولانی می خواد… من هنوز ایمان دارم که تو هنر مقدس هفتم، هستند انسان هایی که بی درخواست و نیاز و … فقط و فقط به کارشون فکر می کنن و بس و متاسفم از وجود کسانی که هنر پاک آریایی رو با ناحیه ۱۰ قدیم تهران اشتباه گرفتن…»


صالحی پس از این نوشته دیگر در فیلم و سریالی دیده نشد. او پیش از آن، بازی در فیلم های کارگردانانی مثل بهمن فرمان آرا، مسعود کیمیایی، فرامرز قریبیان در سینما و قاسم جعفری، حسن هدایت، جواد رضویان، مهران غفوریان و … در تلویزیون را در کارنامه اش داشت.

فقیهه سلطانی


http://naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1209/06.13/411904_320.jpg


موج جدید صحبت درباره مافیا و فساد، بعد از خروج بازیگر درجه سومی مثل صدف طاهریان از کشور شکل تازه ای به خود گرفت. این بازیگر که با بازی در نقش های فرعی بعضی فیلم های تجاری به عرصه سینما معرفی شده بود، بعد از خروجش از کشور درباره پیشنهادهای غیراخلاقی در فضای سینما و تلویزیون ایران به بازیگران زن گفت. پس از او فقیهه سلطانی، بازیگر سینما و تلویزیون با تایید بخشی از سخنان صدف طاهریان نوشت: «خانم صدف طاهریان … حرف های شما در مورد عده زیادی از دست اندرکاران سینمای ما متاسفانه، متاسفانه و متاسفانه، کاملا درست و مورد تایید است.»


بازیگر فیلم صورتی پس از این هم بیکار ننشست و نامه ای را که به امضای ۳۰ نفر از بازیگران زن تلویزیون رسیده بود منتشر کرد. نامه ای که ماه ها قبل برای مدیران ارسال شده بود اما تا زمانی که در یک روزنامه منتشر نشد، اثری نداشت. بعد از انتشار این نامه، اصغر پورمحمدی در جلسه ای با این بازیگران برای حل مشکلات آنها قول های مساعدی داد.

در بخشی از این نامه سرگشاده، خطاب به معاون سیما آمده بود: «امیدواریم شما برادر عزیز علت حضور این افراد را در لباس مقدس بازیگر که روز به روز به تعداد آنها افزوده می شود، بدانید… امیدواریم شما برادر عزیز از پشت صحنه ناسالم و غیرمطلوب اکثر پروژه های تلویزیونی باخبر باشید. از روابط آلوده و مافیای قدرتمند عده ای بی صلاحیت و شهوت پرست که روز به روز به نفوذ و قدرت ایشان برای وارد کردن چنین افرادی در صحنه مقدس تلویزیون اسلامی افزوده می شود، مطلع باشید…!»

آلسا فیروز آذر

http://naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1209/06.13/411905_505.jpg

فیروز آذر که بازیگری را از هفت سالگی با بازی در فیلم های خاله اش، تهمینه میلانی آغاز کرده بود، غیر از میلانی تنها با قاسم جعفری، علی عبدالعلی زاده و ابوالحسن داودی همکاری کرده. او در گفتگویی درباره بی اخلاقی در فضای سینما گفت: «با عده بسیاری از کارگردانانی روبرو هستیم که به جای آنکه بازیگران شایسته را در تئاتر یا فیلم های شایسته و کلاس های آموزشی جستجو کنند یا حداقل با تست گرفتن و آگاهی از استعداد افراد، آنها را شناسایی کنند، در محافل و مهمانی ها به دنبال کشف بازیگر هستند که مسلما به این بی اخلاقی دامن می زنند.

برای این قبیل کارگردانان فرق نمی کند که طراح صحنه یا فیلمبردار و سایر عوامل چه میزان خلاق و حرفه ای هستند بلکه بیشتر حواشی کار برای شان مطرح بوده و در این اندیشه اند که تا چه میزان این افراد زیر دست می توانند کمبودهای روحی، روانی، جنسی و مالی آنها را تامین کنند.» او از سال ۸۹ تا امروز جلوی دوربین هیچ کارگردانی حاضر نشده است.

ساناز سماواتی

http://naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1209/06.13/411906_669.jpg

این بازیگر که مدت هاست در فیلم و سریالی دیده نشده، درباره علل این کم کاری می گوید: «اوضاع الان با بیست و خرده ای سال پیش متفاوت شده. من با تحصیلاتی که داشتم وارد این حرفه شدم و الان شما می بینید یک شبه یک آقا پسر یا یک خانم یا پول می دهد نقش را می خرد یا با حضور در مهمانی ها و پارتی ها وارد پروژه ها می شود. اکثر فیلم ها این طور شده. تهیه کننده نقش را می فروشد، می گوید من ۳۰۰ میلیون برآورد بودجه ام است، ۱۰۰ یا ۱۵۰ میلیون می گیرم دو نقشم را می فروشم. الان در این حرفه ملغمه ای شده که من ترجیح می دهم کار نکنم چون کار هم که می کنی، پول نمی دهند.»


مرجان محتشم


http://naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1209/06.13/411907_598.jpg


محتشم نیز از دیگر بازیگرانی است که خود را از حرفه بازیگری کنار کشیده است و می گوید از طریق طراحی داخلی امرار معاش می کند. بازیگر سریال پربیننده «پس از باران» در این زمینه می گوید: «محبوبیت بین مردم چیزی نیست که بتوان به راحتی آن را به دست آورد ولی متاسفانه برخی ستارگان به دلیل ابزار شدن و ارتباطات غیراخلاقی که باعث شرمندگی و تاسف است محبوب شده اند که به اعتقاد من این محبوبیت نیست. جایی برای کسانی که بخواهند با اعتقاد به خدا در عرصه سینما فعالیت سالم داشته باشند نیست و متاسفانه برعکس، کسانی که تن به ارتباطات نامشروع می دهند، در این عرصه بالا می روند.»


صبا کمالی

http://naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1209/06.13/411908_123.jpg

 

صبا کمالی نیز چندی پیش در اعتراض به وضعیت حال حاضر سینمای ایران از فعالیت های هنری انصراف داد. این هنرپیشه سینما گفت: «من وقتی وارد این عرصه شدم شرایط خیلی محترمانه تر بود. اوضاع هنر نسبت به چند سال اخیر چه از نظر مالی و چه از نظر اخلاقی خیلی بهتر بود ولی چند سالی است که شرایط به گونه دیگری است. امیدوارم شرایط درست شود اما باید بگویم که من بابت هر جواب ردی که به پیشنهاد وقیحانه تهیه کنندگان داده ام آنها مرا پنج سال به عقب پرت کردند. یک مشت موجودات حقیر که اسم دیگری را روی آنها نمی توان گذاشت.»

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

فیلم‌های ماندگار زیادی در تاریخ سینما وجود دارد که برخی از آنها به خاطر استفاده از جلوه‌های ویژه خاص، برخی به خاطر پایان‌بندی زیبا، برخی به خاطر دیالوگ‌های به یاد‌ماندنی و برخی نیز به خاطر نقش‌آفرینی برجسته بازیگران همواره در فهرست برترین‌های سینما قرار دارند.

در این میان فیلم‌هایی نیز هستند که به خاطر به تصویر کشیدن برترین سکانس‌های مرگ تاریخ سینما، که یکی از سخترین و ظریف‌ترین سکانس‌هاست، نام خود را در فهرست ماندگارترین‌های تاریخ سینما جای داده‌اند که در زیر به تعدادی از آنها اشاره می‌کنیم:


اینک آخرالزمان:

«اینک آخرالزمان» فیلمی حماسی، ماجرایی و جنگی، محصول سال 1979 میلادی با موضوع جنگ ویتنام است.

«فرانسیس فورد کوپولا» این فیلم را کارگردانی کرده و داستان آن برداشتی آزاد از رمان «دل تاریکی» نوشتهٔ «جوزف کنراد» است.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/13940519000288_PhotoL.jpg

«اینک آخرالزمان» داستان ستوانی به نام «ویلارد» (با بازی مارتین شین) است که در میانه جنگ ویتنام، بر طبق فرمانی کاملاً سری از ستاد مشترک ارتش آمریکا به دنبال سرهنگ کورتز (مارلون براندو) متمرد که در جنگل‌های سخت‌گذر کامبوج پناه گرفته است می‌رود تا او را بکشد.

صحنه مرگ سرهنگ کورتز و مونولوگ او درباره «جوانانی که به جنگ آورده می‌شوند تا یاد بگیرند بر سر مردم آتش بریزند...» یکی از به یادماندنی‌ترین سکانس‌های مرگ تاریخ سینماست.

 

 


 

بیگانه:

این  فیلم علمی-تخیلی و ترسناک را «ریدلی اسکات» در سال 1979 کارگردانی کرده و داستان آن درباره موجود فرازمینی مهاجم و خطرناکی است که وارد یک فضاپیمای باری شده و خدمه را از بین می‌برد.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/13940519000285_PhotoL.jpg

صحنه مرگ شخصیت «کین»، یکی از خدمه فضاپیما، (با بازی خوب «جان هارت»)، بازیگر توانای انگلیسی که حسابی تماشاگر را در بهت و حیرت فرو می‌برد، شاید یکی از سورپرایزکننده‌ترین صحنه‌های مرگ تاریخ سینماست .کین که به کمایی عمیق فرو رفته، خوشبختانه از اغما در می آید. همه سکنه فضاپیما خوشحالند و به آرامی در حال غذا خوردن هستند. اشتهای کین برای خوردن غذا به طرز جالبی زیاد شده است و این هرگز عجیب نیست چرا که او ساعت هاست که غذا نخورده است. در این حین ناگهان حال «کین» به هم می‌خورد و همه نگرانش هستند و در یک آن قفسه سینه کین شکافته میشود و آن موجود بیگانه لزج مشمئز‌کننده، از شکمش خارج می‌شود و همه تماشاگران و بینندگان را دچار شوک و حیرت میکند.

«بیگانه» سرآغاز یک سری فیلم با حضور شخصیت اِلن ریپلی (با بازی سیگورنی ویور) شد که مجموعاً شامل 4 قسمت است.


 


 

بامبی:

این انیمیشن محصول کمپانی والت دیزنی در سال 1942 میلادی است که براساس کتاب «بامبی، یک زندگی در جنگل» نوشته «فلیکس سالتن» ساخته شده است.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/13940519000282_PhotoL.jpg

در صحنه‌ای از این انیمیشن بامبی کوچولو در کنار مادرش ایستاده و هر دو در حال تماشای اولین نشانه‌های بهار هستند ولی ناگهان متوجه حضور یک شکارچی می‌شوند، مادر با تمام قوا سعی در فراری دادن بامبی کوچولو از مهلکه دارد و بامبی پس از لحظاتی فرار ناگهان صدای تیر می‌شنود و هرچه مادرش را صدا می‌کند، او جوابش را نمی‌دهد و در نهایت با جسد بی‌جان و پر از خون مادرش در میان برف‌ها روبرو می‌شود. این یکی از غم‌انگیزترین و تأثیرگذارترین صحنه‌های مرگ تاریخ سینما بالاخص در میان آثار انیمیشن است.

این انیمیشن 13 آگوست سال 1942 به نمایش درآمد و پنجمین انیمیشن سری کارهای کلاسیک این کمپانی محسوب می‌شود.


 


 

بلید رانر:

این فیلم نئو نوآر و علمی-تخیلی محصول 1982 آمریکاست که به کارگردانی «ریدلی اسکات» و با بازی «هریسون فورد» و «روتخر هاور» است.

داستان این فیلم برداشتی آزاد از رمان «آیا آدم ‌مصنوعی‌ها خواب گوسفند برقی می‌بینند؟» نوشتهٔ «فیلیپ کی. دیک» است.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/13940519000290_PhotoL_2016-10-01.jpg

شخصی به نام دکارد ( با بازی هریسون فورد) از طرف نیروهای پلیس کلان-شهر لس آنجلس در سال 2019 ماموریت دارد که انسان‌هایی با ژن مصنوعی (موسوم به رپلیکانت) را که حضورشان بر روی کره زمین ممنوع شده را شناسایی و خطرشان را از جامعه زمینی رفع کند. تا اینکه یک گروه شبه نظامی رپلیکانت متواری، مخفیانه وارد لس آنجلس گردیده سعی در نفوذ به داخل شرکتی را می‌کنند که خود در آن به وجود آمده‌اند.

صحنه مرگ «روی بتی»، یکی از همان انسان‌هایی مصنوعی ساخته دست بشر که در هنگام مرگ سخنانی فیلسوفانه ایراد می‌کند و در حالی‌که به کبوتری رها و آزاد می‌نگرد، تسلیم مرگ می‌شود، یکی از عمیق‌ترین و فیلسوفانه‌ترین صحنه‌هایی است که در تاریخ سینما به ثبت رسیده است.

«مارک رولند»، فیلسوف اهل ولز، در کتاب «فیلسوفی در پایان دنیا»، سخنان «روی بتی» در هنگام مرگ را «تأثیرگذارترین تک‌گویی عالم سینما و یک شعر سینمایی خالص» دانسته است.

موسسه فیلم آمریکا  «بلید رانر» را در زمره یکصد فیلم برتر تاریخ سینما قرار داده است.

کارگردان و برخی عوامل این فیلم از برنامه‌ریزی برای تولید نسخه جدید و ادامه فیلم تحت عنوان «بلید رانر 2» در سال 2015 خبر داده‌اند.

 


 

بانی و کلاید:

فیلم آمریکایی «بانی و کلاید» به کارگردانی «آرتور پن» در سال 1967 ساخته شده است.

این فیلم بر اساس ماجرایی واقعی در رابطه با یک زوج بانک‌زن به‌نام‌های بانی پارکر و کلاید بارو که در دهه 1930 توجه رسانه‌ها را به‌خود جلب کرده ‌بودند، ساخته ‌شده است.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/13940519000635_PhotoL.jpg

در صحنه پایانی فیلم «بانی و کلاید» توسط گلوله‌های پلیس به قتل می‌رسند و صحنه به صورت آهسته نمایش داده می‌شود، به نوعی چکیده فیلم به تصویر کشیده می‌شود. صحنه‌ای که در عین غیر منتظره بودنش، بسیار زیبا به تصویر کشیده شده است.

«بانی و کلاید» در چهلمین مراسم جایزه اسکار، موفق به کسب 2 اسکار در رشته‌های بهترین بازیگر زن نقش مکمل و بهترین فیلم‌برداری شد.


 


 

پنهان:

«پنهان» یک فیلم درام محصول سال 2005 به کارگردانی و نویسندگی میشائیل هانکه است که در جشنواره کن آن سال برنده جایزه بهترین کاگردانی شد.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/13940519000341_PhotoL.jpg

«پنهان» داستان خانواده ای مدرن است که زندگی بسیار آرام و رضایت بخشی دارند. مرد خانواده مجری مشهور میز گردهای جدی است و زن خانواده یک نویسنده است. آنها اهل مطالعه و فرهنگ‌اند. و تنها پسر دوازده ساله آنها هم به موازات تحصیل، در شناگری پر تلاش و موفق است. اما پس از مدتی فیلم‌ها و نقاشی‌های ساده‌ای به دست این خانواده فرانسوی می‌رسد و آرامش خانواده بر هم می‌ریزد. از علائم و نشانه‌های آن فیلم و نقاشی‌ها مرد به یاد شش سالگی‌اش می‌افتد، زمانی که از سر حسادت، با تهمت‌ها و کینه توزی‌هایش موجب شد پسر بچه‌ای الجزایری به نام «مجید» را که پدر و مادرش، او را به فرزند خواندگی قبول کرده بودند به یتیم خانه بسپارند.

در ادامه، علی‌رغم آنکه مجید منکر تمام این اتهامات شده، از آن مرد می‌خواهد که به خانه‌اش بیاید و جلوی چشمانش، در صحنه‌ای شوکه‌کننده، گلوی خود را با چاقو می‌برد و تمام صحنه پر از خون می‌شود. صحنه‌ای به یاد ماندنی که البته انتقاد‌های زیادی نیز به دنبال داشت.

دریای عمیق آبی:

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/13940519000343_PhotoL.jpg

«دریای عمیق آبی» به کارگردانی «رنی هارلین» و با بازی «ساموئل ال.جکسون» و «جاکلین مکنزی» در سال 1999 در آمریکا ساخته شد.

̎این فیلم داستان دکتری به نام « سوزان مکلیستر» است که با مطالعه انجام آزمایش‌هائی بروی کوسه‌ها در نظر دارند تا به موفقیت‌های در رابطه با مغز انسان دست یابند ولی در این میان با حوادث خونینی روبرو می‌شوند.  ̎مکلیستر̎ و گروهش سرگرم کار روی یک کوسهٔ اصلاح شده هستند که حیوان به هوش می‌آید. کوسه به محققان حمله می‌کند و آزمایش‌گاه آنان را ویران می‌سازد. حالا همه چیز به هم می‌ریزد.

«ساموئل ال جکسون» که در اغلب فیلم‌هایش می‌میرد در این فیلم نیز در صحنه‌ای بسیار غافل‌کننده و به یاد ماندنی، این بار توسط کوسه‌ای وحشی و خونخوار به کام مرگ فرستاده می‌شود.

 


 

دکتر استرنجلاو:

فیلم سینمایی «دکتر استرنجلاو» با نام اصلی «دکتر استرنجلاو یا: چگونه یاد گرفتم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم» را «استنلی کوبریک» در سال 1964 ساخت.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/13940519000349_PhotoL.jpg

این اثر یک کمدی سیاه پیرامون جنگ سرد و تهدید هسته‌ای است.

این فیلم داستان ژانرل روان پریشی به نام «جک ریپر» است که رئیس یک پایگاه هوایی در آمریکاست.

وی در اقدامی خودسرانه،  تهاجمی هسته‌ای علیه شوروی به راه می‌اندازد و رئیس‌جمهور و سیاستمداران آمریکا پس از آگاهی از این عمل با تجمع در اتاق فرماندهی جنگ ایالات متحده به دنبال راهی برای توقف این حملات می‌گردند.

صحنه‌ای که سرگرد «تی.جی. کینگ کونگ» سوار بر بمب اتم نشسته در حالی که کلاه کابویی خود را در هوا می‌چرخاند و در نهایت همراه با بمب سقوط می‌کند، به لحاظ حساسیت موضوع فیلم، یکی از ماندگاترین سکانس‌های مرگ تاریخ سینما محسوب می‌شود.

 


 

آرواره‌ها:

«آرواره‌ها»، یکی از مشهورترین آثار کارنامه کاری «استیون اسپیلبرگ» که وی آن را در سال 1975 ساخت.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/13940519000360_PhotoL_2016-10-01.jpg

صحنه‌ای که «پیتر شاو» در نقش «کوئینت»، کارشناس ماهر کوسه مجهز، سوار بر قایق برای کشتن کوسه به دریا می‌رود، ولی خود نیز در اثر حمله ناگهانی کوسه، به طرز وحشتناک و دلخراش کشته می‌شود، یکی از دلهره‌آورترین صحنه‌های مرگ، بالاخص در میان فیلم‌هایی که تاکنون درباره حمله کوسه‌ به انسان‌ها ساخته شده است، را رقم می‌زند.

 


 

کینگ کونگ:

کینگ کونگ بازسازی فیلمی با همین نام از سال 1933 است. این فیلم محصول سال 2005 می‌باشد و پیتر جکسون آن را کارگردانی کرده ‌است.

این فیلم با بودجه‌ای بالغ بر 207 میلیون دلار، پرهزینه‌ترین فیلم تاریخ سینما است.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/13940519000358_PhotoL.jpg

داستان فیلم در نیویورک و در سال 1933 هم‌زمان با رکود بزرگ آغاز می‌شود. بازیگر جوانی به تازگی کارش را از دست داده و کارگردانی به او پیشنهاد بازی در فیلمی را می‌دهد که برای ساخت آن باید به یک جزیره دور افتاده بروند. آنها وقتی به جزیره سفر می‌کنند متوجه وجود موجوداتی عجیب و غریب در آنجا می‌شوند.
سکانس پایانی فیلم، زمانی‌که «کینگ کونگ» بر فراز ساختمان امپایر استیت (نیویورک) که در آمریکا سمبل کاپیتالیسم و ایدئالیسم است می‌رود ولی در آن‌جا با خشونت تمام کشته می‌شود، احساسات ترحم مخاطب که تاکنون به او به عنوان موجودی ترسناک می‌نگریسته، برانگیخته می‌شود.

 


 

روانی:

«روانی» فیلمی دلهره‌آور به کارگردانی «آلفرد هیچکاک» در سال 1960 است.

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/13940519000400_PhotoL.jpg

«مارین کرین» (لی) به امید تسهیل کار ازدواجش با «سام لومیس» (گاوین) پولهای کارفرمایش را می‌دزدد و از شهر محل سکونتش خارج می‌شود و بین راه در هتل بیتس، که جوانی به نام «نورمن بیتس» (پرکینز) اداره‌اش می‌کند، به استراحت می‌پردازد. در جریان داستان فیلم، عده زیادی کشته می‌شوند که شواهد همه حاکی از آن است که این قتل‌ها توسط پیرزنی که مادر نورمن است به وقوع پیوسته ولی در نهایت مشخص می‌شود که مادر نورمن سال‌هاست که مرده و این نورمن است که خود را به شکل مادر در‌می‌آورده و همه را به قتل می‌رسانده است.

در این فیلم صحنه مشهور قتل مارین به دست نورمن در زیر دوش حمام یکی از مشهورترین و به عقیده کارشناسان برترین صحنه‌های مرگ تاریخ سینماست.

این فیلم یکی از برترین فیلم‌های ژانر وحشت تاریخ سینما شناخته شده و در لیست 250 فیلم برتر تاریخ سینمای جهان در سایت معتبر IMDB در رتبه 31 قرار دارد؛ و با اختلاف زیادی از فیلم «سرگیجه» بهترین فیلم هیچکاک محسوب می‌شود.

بنیاد فیلم آمریکا نیز این فیلم را در فهرست «صد سال... صد فیلم» خود قرار داده است.

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/1013773_572.jpg

لئوناردو دیکاپریو بازیگر دارنده اسکار به خاطر فیلم "بازگشته" مدتی است برای حمایت از محیط زیست اقدامات جالب توجهی را انجام می دهد.

طی همین فعالیت ها لئوناردو مدتی است با نینا آگدل آشنا شده است و این زوج قرار است سال آینده با هم پیمان زناشویی ببندند.

یکی از نزدیکان این زوج اعلام کرد که بهار سال آینده مراسم ازدواج این زوج خواهد بود و چون نینا به مراسم نامزدی علاقه ای ندارد قرار شده که یک مراسم ازدواج با حضور نزدیکان  ودوستان در «سنت برتس» یا یک جزیره خصوصی برگزار شود.

لئوناردو در تدارک مراسم است اما می خواهد که نظر نینا نیز کاملا اعمال بشود.آگدل نیز یکی از محافظان محیط زیست بوده و در این ماه ها در کنار دیکارپریو به فعالیت های اجتماعی برای بهسازی محیط زیست اقدام کرده است.

در سال های گذشته نام لئوناردو دیکاپریو با بانوان مشهور فراوانی آورده شد. اما این بازیگر مطرح تا حالا با وجود اخبار فراوانی که گرد او وجود داشته، تا به حال ازدواج رسمی نداشته است.

  • نسرین حسنی