همه چیز در مورد فیلم ها

فیلم باز ها

دانلود فیلم های جدید

۴۷ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بر خلاف این ادعا که دیپ واتر هورایزن بر اساس داستان حقیقی است، این اثر به همان میزانی که یک فیلم کلیشه ای حادثه ای است، بر اساس یک سری از وقایع تخیلی واقعی نیز می باشد. با آنکه اخیراً این ژانر توسط فیلم های آخرالزمانی تسخیر شده است، ولی «افق آب های عمیق» به زمانی که فیلم ها خودمانی تر و با کشت و کشتار های کمتری بود برگشته است. شاید گفتن واژه ی "استخراج" در اینجا آسان جلوه کند، ولی به خاطر دخالت "مایک ویلیامز" که از بازماندگان حادثه است، این حرف به آهستگی هر چه تمام بیان می شود. علاوه بر این ویژگی ها، فیلم به همه غیر از آنهایی که برچسب "BP" ( بریتیش پترولیم) بر روی روپوش هایشان می باشد، احترام می گذارد.

درعین جذابیت، «افق آب های عمیق» در نهایت کوله باری از تجربه را برای شما به ثمر خواهد آورد. چینش فیلم بسیار بهتر از نتیجه ی نهایی ازآب در آمده است. شخصیت های اصلی فیلم به خوبی تثبیت شده اند و کارگردان "پیتر برگ" در مرتبط کردن یک سانحه ی حفاری غیر مرتبطی که منجر به کشته شدن 11 نفر شده با تنش ایجاد شده، به خوبی عمل کرده است. بعد از آن، تنها چیزی که در فیلم دیده میشود آتش و هرج و مرج است ولی تعجب آور است که در هیاهوی تمام این وقایع در عین تلاش شخصیت ها برای فرار از آن حریق ، درنگ و تعلیق اندکی وجود دارد .

«افق آب های عمیق» دومین فیلم در این ماه است که فیلم نامه ی آن بر اساس یک واقعه ی قهرمانانه بناشده است. مانند فیلم"سالی2016" وقایع مرتبط به «افق آب های عمیق» در گذشته ی نه چندان دور سر تیتر اخبار های شبانه بوده است. انفجاری که دکل های حفاری خلیج مکزیک را به مخروبه ای تبدیل کرد در بیستم آوریل اتفاق افتاد، که نشت فاجعه وار نفت به خلیج را به دنبال داشت و ته نشینی آن 3 ماه زمان برد. این فیلم درباره ی وقایع 20 آپریل است، ولی سکانس های پایانی بیانگر فجایع محیط زیستی وجود آمده می باشد.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/3_2016-10-06.jpgنقش اصلی داستان مایک ویلیامز (مارک والبرگ) کهنه سربازی است که به تازگی برای انجام دور تازه ای از وظایفش به «افق آب های عمیق» آمده است. او حتی زمان اندکی برای تعویض یونیفرم خود داشت که مافوقش جیمی هارل (کرت راسل) دستور به انجام آزمایشاتی بخاطر اعتراضات مدیر اجرایی اخمویی به نام دانالد ویدرین ( که با رغبت توسط جان مالکویچ بازی شده است) داد. کارکنان خارجی نیز بر روی دکل کار می کنند از جمله آندرا فلیاتس (جینا رودریگز)، کیلب هالووی ( دیلان اُبراین)، و جیسون اندرسون ( ایتان ساپلی)، به شدت به خاطر بعضی از نوشته ها و نشانه ها نگران هستند. اما افراد BP بیشتر نگران 43 روز عقب بودن از برنامه ی کاری هستند تا نشانه های خطر فشارسنج. به همین خاطر کارکنان را مجبور به ادامه ی حفاری می کنند. سپس، هم زمان با اینکه مایک با همسرش (کیت هادسون )توسط اسکایپ ارتباط بر قرار کرده بود و جسیون در حال دوش گرفتن بود، جهنمی به پا می شود.

همانطورکه در مورد سایر فیلم های حادثه ای صادق است ، اینکه خود حادثه نقش نیرو یا شخصیت خرابکار داستان را داشته باشد برای فیلم کافی نیست .حتما باید فرد یا افرادی باشند که با قهرمان فیم مقابله کنند.در فیلم دیپ واتر هورایزن جان مالکوویچ نقش این خرابکار را برعهده دارد.با اینحال قلع و قمع این شرکت یا سکوی نفتی دلیل تاریخی نیز دارد.با اینکه که شرکت برتیش پرتلویم بهیچ وجه به تنهایی مقصر این حوادث نیست ، این شرکت پس از ایمن سازی سکوی نفتی به مسئولیت لاین ها در این حوادث پی بردند.

شواهد بسیاری وجود دارد مبنی بر اینکه در صورتی که شرکت رویکرد سنجیده تری را در پیش میگرفت تلفات حادثه به میزان قابل توجهی کاهش میافت.مالکویپچ در نقش جذاب و شیطانی خود فیلم را از خسته کننده شدن در 45 دقیقه ی آخر نجات میدهد.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/5_2016-10-06.jpgمارک ولبرگ فرد ایده آلی برای این نوع نقش است – او مرد عمل است که از طریق دیالوگ های متعددی شخصیت او بنا میشود.نقش عمیقی نیست اما ولبرگ ویژگی های قهرمان بودن و دوست داشتنی بودن شخصیت را بخوبی ارائه میدهد که البته برای نقش نیز ضروری هستند.کورت راسل نیز به بازیگران اضافه گردیده است . حضور او کیفیت هر بخش فیلم را بالا میبرد.این اولین حضور وی در کنار دخترش کیت هادسون است ( با اینکه هادسون چندان بکار گرفته نمشود و تنها در یک صحنه با راسل حضور دارد)

نکته ی مثبت و قابل توجه فیلم ، راستی نمایی آن است.بازسازی (و در آخر تخریب) دکل با دقت صورت گرفته و جلوه های ویژه فاقد آن ساختگی بودنی است که از طریق استفاده بیش از حد از کامپیوتر بدست می آید.بسیاری از انفجارها واقعی اند.این یکی دیگر از تلاشهای استادانه ی پیتربرگاست که در رزومه ی کاری او آثاری چون تنها پادشاهی و تنها بازمانده دیده میشود ( که در آخرین بازمانده برای اولین بار با والبرگ همکاری کرد).همچون فیلم سالی، دیپ واتر هورایزن از داستان خبری که تقریبا همه از آن مطلع هستند استفاده کرده و به جزئیات ماجرا که در برنامه های خبری گفته نشده پرداخته است.با تمرکز بر انسانیت شخصیت ها درکنار قهرمان بودنشان ، فیلم قهرمان هایی را به ما ارائه میدهد که بیشتر به آدم های معمولی شباهت دارند تا ستاره ها. این المان مهمی است که اثری حادثه ای را برخلاف سایر فیلم های مشابهش قابل توجه میکند.

 

اختصاصی نقد فارسی

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

ساعاتی پیش خبر پیوستن دنیل دی‌لویس به پروژه‌ی جدید پائول توماس اندرسن منتشر شد. این دومین هم‌کاری دی‌لویس و اندرسن پس از "خون به پا خواهد شد" است. بازی درخشان دنیل در آن فیلم دومین اسکار بهترین بازیگری را برای کارنامه‌اش به ارمغان آورد. آخرین فیلمی که این بازیگر بریتانیایی در آن ایفای نقش کرده "لینکلن" به کارگردانی استیون اسپیلبرگ است که موفق شد سومین اسکار بهترین بازیگری را برای آن نقش به چنگ آورد و نامش به عنوان تنها بازیگر مردی که سه بار این جایزه‌ی ارزشمند را برای نقش اصلی به دست آورده ثبت شود.

دنیل 59 ساله‌ را یکی از گزیده‌کارترین بازیگران سینما می‌دانند به طوری که در 15سال گذشته تنها در پنج فیلم به ایفای نقش پرداخته است و از سال 2012 در انتظار نقشی که برازنده‌ی خود بداند نشسته است.

تا کنون نام این فیلم جدید و جزئیات چندانی از داستان آن فاش نشده اما گفته می‌شود درامی در دنیای فشن لندن دهه‌ی 1950 میلادی باشد و بودجه‌ی ساخت آن حدود 35 میلیون دلار برآورد شده است.

پائول توماس اندرسن کارگردان 46 ساله‌ی آمریکایی است که بیش‌تر برای فیلم‌های "استاد" و "خون به پا خواهد شد" شناخته می‌شود. او تاکنون موفق به شش‌بار نامزدی اسکار، یک نامزدی نخل طلایی کن و یک نامزدی شیر طلایی ونیز را درکارنامه‌ی خود دارد. همچنین او برای فیلم "ماگنولیا" در سال 1999 موفق به کسب خرس طلایی جشنواره‌ی فیلم برلین شده است.

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

برای تعطیلات، «تیم برتون» داستان قتل‌های سریالی "سوئینی تاد" آرایشگر را به تصویر کشیده است، کسی که گلوی مشتریانش را با تیغ می‌برد و بعد با کمک "خانم لاوت" صاحب یک قنادی «هلنا بونهم کارتر»، گوشت آن‌ها را به درون چرخ گوشت می‌اندازد و با آن گوشت‌ها، شیرینی گوشتی می‌پزند و به مردم می‌فروشند. شما چه چیز دیگری از یک فیلم موزیکال می‌خواهید؟ پس آماده شوید تا با خشونتی افسارگسیخته و آوازهایی در لندن قرن نوزدهمی مواجه شوید -«سوئینی تاد»، که با عنوان فرعی «آرایشگر شیطان صفت خیابان فلیت» هم شناخته می‌شود و وقایعش در قرن نوزدهم رخ می‌دهد-. و دپ هم با آوازخوانی‌هایش کاری بزرگ انجام داده، او که تا کنون هیچگونه شعری در هیچ‌ کدام از فیلم‌هایش نخوانده است اما باز هم چنان با هنرمندی این کار را انجام می‌دهد که نتیجه‌اش همچون کار افسانه‌ای «استفن ساندهیم» بزرگ در تئاتر موزیکال «سوئینی تاد» است. شما فکر می‌کنید که این فیلم فاجعه است؟ خیر اینطور نیست، در عوض، «سوئینی تاد» از اول تا آخرش هیجان کامل است، هم ترسناک است، هم از برخی جهات بامزه است و هم به شکل فزاینده‌ای هیجانی است. و کار دپ هم خیره‌کننده است. او همچون پاواروتی ( بازیگر مشهور اپرا ) نیست و نمی‌خواهد هم که باشد، اما لحن آواز خواندنش فوق‌العاده است. دپ خط میان آوازخوانی و هنرپیشگی را می‌شکند، و آن‌ها را طوری با هم ترکیب می‌کند که تا انتها فیلم را در حدی فوق‌العاده نگه می‌دارد. آکادمی، این را در نظر بگیر. این «سوئینی تاد» یک شگفتی خونین، یک حماسه‌ی درونی، و یک اثر دهشتناک است و با وجود اشعار بهتر از همیشه‌ی استفن ساندهیم این فیلم اوجی بیشتر می‌گیرد. برتون خیالاتش را هم در فیلم‌هایش سهیم می‌کند، و با کمک فیلمبردار این فیلم «داریوژ والسکی»، طراح لباس‌ها «کالین آرتوود» و طراح صحنه «دانته فِرِتی» او یک استاندارد جدید برای تبدیل تئاتری موزیکال به فیلمی سینمایی تالیف کرده است. برتون خوب می‌داند که «سوئینی تاد» از زمان نمایشش در برادوی در سال 1979 با بازی «لن کاریو» و «آنجلا لنزبری» تبدیل به یک اثر بسیار مقدس در میان تئاتر دوستان شده است

media/kunena/attachments/2376/sweeney_todd_xlg-4Copy.jpgاو می‌داند که اشعار که ساندهیم نوشته هم پیش هواداران از احترام بالایی برخوردارند. اما با این وجود برتون و نویسنده‌ی فیلم «جان لوگان» برخی ار اشعار را حذف کرده، مقداری شخصیت‌پردازی را محدود کرده و یک ساعت هم اثرشان کوتاه تر از آن نایش سه ساعته است، به این دلیل که بیشتر روی نیاز سوئینی به انتقام متمرکز شوند. چرا مرد قصه انقدر ناراحت است؟ به عنوان یک آرایشگر جوان، او بسیار به همسر و دختر کوچکش عشق می‌ورزد. زیبایی همسر او «قاضی ترپین» با بازی چندش‌آور «الن ریکمن» را تحت تاثیر قرار می‌دهد، یک متجاوز جنسی که دست راست او «بیدل بمفورد» است. قاضی سوئینی را محکوم کرده و به استرالیا تبعید می‌کند تا بتواند با همسر او به معاشقه بپردازد. پانزده سال بعد،سوئینی به لندن برمی‌گردد، با رگه‌ای از موهای سپید که با اندوهش تطابق دارد. خانم لاوت، صاحب مغازه‌ی او، به او می‌گوید که همسرش دیوانه شده و اکنون مرده است، و قاضی می‌خواهد با "جوانا" دختر سوئینی ازدواج کند. این برنامه‌ی قاضی است. هنگامی که آن دو به خواندن آواز "دوستان من" مشغول می‌شوند، خانم لاوت از عشقش نسبت سوئینی می‌گوید در حالی که سوئینی از عشقش نسبت به تیغ "حداقل دست راست من دوباره مجهز شده". سوئینی با شکست دادن "پیرلی"، یک آرایشگر رقیب که ساشا بارون کوهن نقش‌اش را ایفا نموده و به خوبی توانسته اندکی کمدی را به آن نقش القا کند، دوباره محبوبیتش را میان مردم به دست می‌آورد، و سعی می‌کند قاضی را به آرایشگاه‌اش دعوت کند.

media/kunena/attachments/2376/sweeney_todd_xlg-2Copy.jpgسوئینی و قاضی در آرایشگاه یکی از ترانه‌های عاشقانه‌ی ساندهیم "زن زیبا" را می‌خوانند، اما درست قبل ازاینکه سوئینی بتواند گلوی آن قاضی پست فطرت را ببرد، آنتونی «جیمی کمپبل باور»، یک ملوان جوان که او هم عاشق جوانا شده، به آرایشگاه می‌آید و مزاحم سوئینی شده و باعث رفتن قاضی می‌شود. سوئینی سرافکنده می‌شود، و در بهترین سرودش «تجلی الهی» فریاد می‌زند که از تمام انسان‌ها انتقام خواهد گرفت. پس از زیاد شدن جنازه‌ها و شیرینی‌های گوشتی، یک زن گدا «لاورل میشل کلی» شعر «شهر در آتش» را می‌خواند. برتون از خون به صورت برداشت گرایانه استفاده کرده، نه واقع گرایانه. اما هنوز هم عده‌ای از افراد محافظه کار از خشونت بالای فیلم به بدی یاد می‌کنند. کی ما تبد

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

اگر مردم عنوانی همچون "بدترین کارگردان تاریخ" به گوش‌شان بخورد به احتمال زیاد به یاد «اد وود» خواهند افتاد، اگرچه این چیزی نبوده که فیلمساز مذکور خواهان‌اش باشد. «تیم برتون»، یک اثر بیوگرافی سیاه و سفید در مورد وود ساخته که هم به نوعی از او تقدیر کرده است، هم تا حدودی او را زیر سوال برده است، نقش وود را هم «جانی دپ» بازی می‌کند، در کنار دیگر بازیگرانی که شخصیت‌شان در فیلم به شکلی عجیب شباهت‌هایی به شخصیت‌های واقعی‌شان دارد. سخت است که بخواهید بیشتر از وود در مورد این مسائل آگاهی پیدا کنید: فیلم‌های بد او، فضای غیر قابل باوری که او در آن فیلم‌ها را می‌ساخته، یا لباس‌های زنانه‌ای که او به آن‌ها عشق می‌ورزیده ("من عاشق زنان هستم. پوشیدن لباس‌های آن‌ها به من کمک می‌کند تا حس نزدیکی بیشتری با آنان پیدا کنم"). فیلم او، «نقشه‌ی شماره‌ی 9 از فضای خارج» (که مراحل تولید آن در یک چهارم پایانی فیلم به تصویر کشیده می‌شود)، اغلب به عنوان "بدترین فیلم تاریخ" شناخته می‌شود. با اینکه این فیلم واقعاً بسیار بد است، اما احتمالاً زیاد هم مناسب این عنوان نیست. در هر حال، آن عنوان بخشی جدایی ناپذیر از این فیلم است. «اد وود» با سکانسی آغاز می‌شود که نمایش این فیلمساز با نام «کمپانی بی‌ثبات» در روزنامه‌ها به باد انتقاد گرفته شده است. با این حال، وود با شجاعت تمام به سمت سینما می‌رود. بعد از فرصتی که برای دیدار با "بلا لاگوسی" («مارتین لاندا») پیدا می‌کند و به او اندکی اعتبار می‌بخشد، او شروع به آماده‌سازی بودجه برای تولید «گلن یا گلندا» می‌کند، داستانی مربوط به یک مبدل پوش که به دنبال کشف هویت واقعی‌اش است. با بازی خودش در قالب نقش اصلی و دوست دخترش "دولورس فولر" («سارا جسیکا پارکر») در نقش مقابل او، وود یک فیلم افتضاح می‌سازد، تا جایی که بسیاری از مهره‌های پرنفوذ هالیوود گمان می‌کنند او به دنبال مسخره بازی است. با این حال، این کارگردان فیلم بعدی‌اش را ساخت، «عروس اتم» (که بعداً نام‌اش به «عروس هیولا» تغییر کرد)، و، بعد از آن، «نقشه‌ی شماره‌ی 9 از فضای خارج» بدنام، فیلمی که وود "با آن شناخته می‌شود". جذاب‌ترین شخصیت در «اد وود» شخصیت اصلی نیست، بلکه "بلا لاگوسی" است. با گریم غلیظی که او را به سختی قابل شناختن کرده است، «مارتین لاندا» یک نقش‌آفرینی باورپذیر و به شدت خوب ارائه می‌دهد، در نقش مردی که محبوبیت از دست رفته‌اش، بر روح و روان‌اش تاثیر بدی گذاشته است. وقتی که لاگوسی در اواسط فیلمبرداری آن فیلم درگذشت، «اد وود» به شدت متاثر شد و دیگر آن نشاط و طراوت سابق را نداشت

media/kunena/attachments/2376/Ed-Wood-3Copy.jpgیکی از مشکلات «اد وود» این است که تنها شخصیتی که پردازش خوبی دارد لاگوسی است. دیگر شخصیت‌ها به طور عمدی شخصیت پردازی مناسبی ندارند که باعث دور شدن مخاطب می‌شود. فرمی که برتون برای فیلم انتخاب کرده نکات مثبت و منفی خود را دارد، که مورد قبلی یکی از آن‌هاست. در هر حال، بدون اینکه این فیلم اثر "بدی" از آب در آید، او توانسته حسی شبیه به یکی از ساخته‌های وود را به مخاطب القا کند. «اد وود» در واقع قابل توجه و ساده است، اما هیچ‌گاه پر تکلف و مضحک نمی‌شود. این فیلم یک سرگرمی چفت و بست دار است که به خوبی توانسته از پیچیدگی و تکلف دور بماند. وقتی فیلم پایان می‌یابد، حتی ممکن است برخی به فکر فرو روند که آیا «اد وود» ارزش ساختن یه فیلم دو ساعته در موردش را داشت یا نه. البته این به این معنی نیست که او شخصیت جالب و پر زرق و برقی ندارد، بلکه در مواقعی فیلم کشش لازم را ندارد، و به شخصه فکر می‌کنم که اگر فیلمی در مورد «بلا لاگوسی» ساخته می‌شد می‌توانست بسیار بهتر و جالب تر عمل کند. طراحی صحنه، طراحی لباس، و طراحی گریم در بالاترین سطح ممکن قرار دارند. برتون زحمت زیادی برای به تصویر کشیدن هرچه بهتر مراحل ساخت فیلم‌های وود متحمل شده است، همچون آن "فیلم‌های خانگی" لاگوسی که در فیلم «نقشه‌ی شماره‌ی 9 از فضای خارج» استفاده شد. مقدار این ریزه‌ کاری‌ها و البته دقت به کار رفته در به تصویر کشیدن‌شان یکی از نکات جالب‌تر «اد وود» است. تماشای لاندو در نقش لاگوسی که در اطراف باغچه‌اش قدم می‌زد یا «لیسا ماری» در نقش "ومپایرا" که درون یک گورستان ساختگی پرسه می‌زند به مخاطب حسی همچون دژا وو می‌دهد. «تیم برتون» خودش را به عنوان کارگردانی ریسک پذیر که دست به ساخت پروژه‌های غیر معمول می‌زند به سینما دوستان شناخته است. در مورد اینکه «اد وود» موفق است یا خیر، باید گفت که این اثر یک فیلم هالیوودی عادی و معمولی نیست. اینکه این فیلم به این شکل ساخته شده تا حدی به نفوذ کارگردان‌اش بر می‌گردد (پس از «استیون اسپیلبرگ»، او شاید در حال حاضر محبوب ترین و معتمد ترین فیلمساز برای سرمایه‌گزاران است). آثار سیاه و سفیدی که در استدیو ساخته می‌شوند این روزها انگشت شمار هستند اما، با وجود اینکه ماجراهای خود «اد وود» بسیار رنگارنگ به نظر می‌آیند، تصور این اثر به صورت رنگی بسیار سخت است

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

فیلم‌های سامورایی همانند فیلم‌های وسترن نیازی به معرفی ندارند. این ژانرها پتانسیل بالایی برای در بر گرفتن هرچه بیشتر چالش‌های اخلاقی و تراژدی‌های a انسانی دارند. "هاراگیری"، یکی از بهترین فیلم‌های سامورایی، در مورد سامورایی مسن سرگردانی است که وقتش را صرف در تنگنا قرار دادن رییس یک خاندان می‌کند. عزم جدی او با تکیه بر سنت Bushido[1] و اعتقاد راسخ سامورایی‌ها به وجود آمده است. سامورایی پیر، با منطق قاطع و درست خود، رییس قدرتمند خاندان را مقابل ملازمان قصر خوار و خفیف می‌کند. زمان فیلم در 1630 سیر می‌کند. سامورایی‌های بدون ارباب، که "رونین" نامیده می‌شوند، به دلیل صلحی که در ژاپن برقرار است از کار بیکار شده‌اند. قلب، ذهن و شمشیر آنان در خدمت اربابانشان است، ولی اکنون بدون هدف سرگردان‌اند و ناتوان از تهیه غذا و پناهگاهی برای خانواده‌شان. این وضعیت خیلی شبیه به وضعیت کنونی شرکت‌ها در عصر حاضر است. کارمندان وفاداری که سابقه طولانی کار شرکتی دارند به راحتی عزل می‌شوند! جلوی دروازه عمارت رسمی خاندان "آیی"، یک رونین ژنده‌پوش به نام " Tsugumo Hanshiro" درخواست ملاقات با رییس خاندان " Saito Kayegu" (با بازی Rentaro Mikuni) را دارد. او زمانی در خدمت ارباب "گیشو" بوده است که با سقوط حکومتش، این سامورایی هم بیکار شده است. او درخواست اجرای مراسم هاراگیری (خودکشی به شیوه سامورایی‌ها) را در داخل قصر دارد. این مراسم با خودکشی فرد به‌وسیله یک شمشیر کوچک که با آن شکم خود را پاره می‌کند انجام می‌پذیرد و سپس یک شمشیرزن سر فرد را با یک ضربه از تن جدا می‌کند. تسوگومو می‌خواهد خودش را بکشد چون تصور می‌کند یک سامورایی بدون ارباب بودن ننگ است. سایتو (رییس خاندان) داستانی را برایش تعریف می‌کند تا او دلسرد شود. در آن منطقه "رونین" های زیادی قصد انجام خودکشی داشتند، اما بعضی از خاندان‌ها با دادن کار و سرپناه به آن‌ها مانع از انجام این کار شده بودند. اگرچه این رونین ها در واقع اصلاً نیت خودکشی نداشتند. (تنها به امید کسب کار مراجعه کرده بودند). سایتو داستانی را دربارهٔ چیجیوا موتومه (Akira Ishihama) دیگر سامورایی خدمت کرده به ارباب "گیشو" نقل می‌کند که با آمدن به عمارت "آیی" و مطرح کردن درخواست انجام مراسم خودکشی با موافقت ارباب سایتو مواجه شده است به‌شرط این که مراسم را فوراً برگزار کند. اما چیجیوا تقاضای فرصتی چند روزه برای انجام کاری شخصی از او کرده که با مخالفت سایتو مواجه شده چون گمان می‌کرده که او مشغول فوت وقت است. خلاصه خاندان آیی با متوسل شدن به زور چیجیوا را وادار به انجام خودکشی کرده آن هم با یک شمشیر چوبی! چون چیجیوا شمشیر خود را گرو گذاشته بود و در اصل فکر نمی‌کرد که وادار به انجام این کار شود. خب این رسم سامورایی‌هاست که باید با شمشیر خود به زندگی‌شان خاتمه دهند. و مسلم است که چیجیوا متحمل درد و رنج زیادی شد.

media/kunena/attachments/2376/harakiri_1Copy.jpgهمان‌طور که می‌بینید، سایتو از تسوگومو می‌خواهد که پشیمان شود اما با این جواب تسوگومو مواجه می‌شود: "نگران نباش، من حتماً مراسم را انجام می‌دهم... اما قبل از آن اجازه می‌خواهم که داستانی را برای شما و ملازمانتان تعریف کنم..." هاراگیری اثری از ماساکی کوبایاشی، (کارگردان فیلم مشهور "کوایدان")، در سال 1962 اکران شد. "کوایدان" که مجموعه ای از داستان‌های مربوط به ارواح است، جزو زیباترین فیلم‌هایی است که دیده‌ام. کوبایاشی همچنین خالق سه‌گانه " شرایط انسان (1959-1961) " است که از نفوذ سنت Bushido بر زندگی ژاپنی‌ها و چگونگی تأثیر آن بر جنگ جهانی دوم بحث می‌کند. و ساخته دیگر او "Samurai Rebellion (1967)" در مورد مردی است که ننگ و ظلم بالادستی‌اش را در مورد همسرش نمی‌پذیرد. تم همیشگی کوبایاشی که به وضوح در "هاراگیری" هم قابل مشاهده است، درباره فرد متعصب و پابند به رسومی که معتقد است رعایت بعضی از ارزش‌ها خیلی واجب‌تر از اهمیت زندگی است. این رسوم سامورایی در سیاست نظامی ژاپنی هم ریشه کرده به طوری که ما خودکشی خلبانان Kamikaze[2] و خودکشی سربازانشان را در موقعیت‌های حساسی که راه فرار نیست مشاهده می‌کنیم که این از همان روح سامورایی و باور مرگ با افتخار در آنان نشأت می‌گیرد. برای مثال، "Yukio Mishima" از رمان نویسان مدرن ژاپنی، هنگامی که در سال 1970 در جنگ گردان تحت فرمان خود را بر اثر یک تصمیم ناعاقلانه در معرض شکست دید، مرتکب seppuku (همان خودکشی) شد تا آبروی ازدست‌رفته امپراطوری را باز یابد. نویسنده و کارگردان آمریکایی "Paul Schrader" فیلمی با نام "Mishima: A Life in Four Chapters (1985)" بر اساس زندگی او ساخته است. ابتدای فیلم شباهت نسبی با فیلم "Rashomon" دارد که در آن شخصی شروع به نقل یکی از نسخه‌های داستانی می‌کند که برای آن 4 نقل‌قول متفاوت وجود دارد. اما کوبایاشی فیلمی ساخته که در آن تنها یک روایت درست وجود دارد و آن بستگی به شما دارد که با دیدگاه کدام طرف در فیلم موافق باشید. حق با کیست؟ سایتو که نمی‌خواهد عمارت "آیی" تبدیل به یک خیریه برای افراد سودجو شود یا تسوگومو که سایتو و ملازمان عمارت را وادار می‌کند تا به داستان چیجیوا و شمشیر چوبی او گوش فرا دهند.

media/kunena/attachments/2376/harakiri_2Copy.jpgمسلماً من نباید داستانی را که تسوگومو درباره چیجیوا تعریف می‌کند برای شما بازگو کنم. تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که داستان تلخ و ناراحت‌کننده‌ای است. او شرح می‌دهد که چیجیوا مردی نبود که به دلیل ترس، تقاضای تأخیر در انجام مراسم را داشته باشد بلکه او مردی بود که شرافت حقیقی‌اش، سایتو و تمام قدرت طلبان بوروکرات را حقیر و پست می‌کند. گاهی اوقات انجام کار درست نسبت به آیینی سنتی شجاعت بیشتری می‌طلبد. "هاراگیری" فیلمی درباره اخلاقیات است که حرفش این است، لازم است گاهی اوقات فردی را بهتر بشناسیم تا این که بخواهیم بر اساس رفتار او در موردش نتیجه‌گیری کنیم. شیوه روایت داستان، احساسات را درگیر می‌کند. سه بار تسوگومو اجازه می‌خواهد شمشیرزنی که قرار است او را خلاص کند را انتخاب کند. سه بار نگهبان برای یافتن آن‌ها به دم در خانه‌شان می‌رود اما هر بار با این گفته که فرد موردنظر بیمار است تنها باز می‌گردد. اما تسوگومو که آنان را می‌شناسد تعجب نمی‌کند و دلیل این که آن‌ها خود را به مریضی زده‌اند برای جمع بازگو می‌کند و از ترس درونی آن‌ها پرده برمی‌دارد. این صحنه از دراماتیک‌ترین لحظه‌های کل فیلم‌های سامورایی است. از تأثیر زندگی خود کوبایاشی کارگردان بر اخلاقیات شخصیت اصلی فیلم، تسوگومو، نمی‌توان چشم پوشی کرد. او در طول عمرش یک صلح‌طلب بود، اما نه به این معنا که از انجام خدمات نظامی امتناع کند بلکه او دوست داشت که به عنوان یک سرباز وظیفه خدمت کند تا به‌عنوان یک افسر رسمی. این فیلم سیاه‌وسفید باظرافت ساخته و فیلم‌برداری شده است تا به زیبایی ارزش‌های درونی‌اش را آشکار کند. دوربین غالباً نمای POV سایتو را نشان می‌دهد که روی پله‌های محوطه اجرای مراسم ایستاده درحالی‌که به ملازمان خود و تسوگومو نگاه می‌کند. سپس به یک نمای POV از تسوگومو تغییر جهت می‌دهد که به سایتو می‌نگرد. شات های زاویه‌دار از نگاه بینندگان است که در حاشیه قرار دارند و به سخنان رییس خاندان و تسوگومو گوش می‌دهند. سپس درصحنه مبارزه با شمشیر از دوربین روی دست استفاده شده است تا قواعد سنتی فیلمبرداری شکسته شود. در این صحنه مردان عمارت "آیی" با قلب‌هایی سنگی بدون ترحم و دلسوزی برای داستان چیجیوا به سوی تسوگومو حمله می‌برند، این مردان، زاده و تربیت شده‌اند تا قلب‌هایی این چنینی داشته باشند. اولین تصویری که در فیلم نمایش داده می‌شود سؤالاتی را در ذهن بینندگان ایجاد می‌کند. ما در این سکانس نمایی از یک لباس زرهی خالی، مشاهده می‌کنیم که سمبل و نماد عمارت "آیی" و گنجینه سنت‌های اجداد این خاندان است. سرانجام این نماد توسط تسوگومو هتک حرمت می‌شود. هنگامی‌که ما به دلیل‌تراشی عاری از احساسات سایتو گوش فرا می‌دهیم، می‌توانیم سخنان او را با بیشتر مناقشات سیاسی اخیر تطبیق دهیم. مناقشاتی که با وجود نظریه‌های سفت و سخت اقتصادی، بهانه خوبی برای نادیده گرفتن رنج و درد انسان‌های عصر ما شده است.

Bunshido-1: سنت اخلاقیات و مرام سامورایی‌ها که هاراگیری بخش جداناشدنی از آن است.

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

جای بحث نیست که داستان زندگی ادوارد اسنودن به اندازه ی بحث برانگیزبودنش جذاب نیزهست و آنطور که در این فیلم الیوراستون میبینیم، این زندگی نامه ذاتاغیرسینمایی نیز بنظر میرسد.الیور استون با روایت کردن داستانی سرراست از دوران بزرگسالی شخصیت (که شامل یک دوره تقریبا ده سال از اوایل 2000 تا سال 2013 میشود) بجای روی آوردن به رویکردی خلاقانه تر، چیزی بنام مقاله ی ویکی پدیای سینمایی را فراهم آورده است. برای کارگردانی که معروفیتش را مدیون سبک و سوژه های بحث برانگیزی است که آثارش را بر آنها پی ریزی کرده، " اسنودن " خیلی پرت و بیروح به نظر میرسد.پروژه ای که در عین داشتن دیدگاه سیاسی خاص، فاقد شور لازم است.

استون فیلمسازی چپگراست و دیدگاه های سیاسی او کارش را از دیگران متمایز میکند. "اسنودن" نیز به همین صورت است. این فیلم ذاتا تقلب آمیز نیست ، اما بمانند همه ی فیلم هایی که دیدگاه سیاسی خاصی را ترویج میدهند، این فیلم نیز برخی از حقایق "ناخوشایندی" که در ساختار روایی جا نمیگیرند را نادیده میگیرد.با اینحال برخلاف “JFK” که تاریخی جایگزین را به منظور تطبیق تئوری های توطئه ی جیم گریسون خلق میکند، فیلم " اسنودن" در رسیدن به اهداف خود ناموفق است.اگر این فیلم تنها یک ایراد داشته باشد ، نجیب جلوه دادن شخصیت اصلی است.با اینحال قرار نیست که این اثر روایتی ابژکتیو از زندگی نامه ی اسنودن باشد ، بلکه داستان را از سمت اسنودن روایت میکند که البته همواره توسط رسانه ها نادیده گرفته شده است. و با اینکه چهره ای تقریبا غیرقابل باوراز اسنودن نشان میدهد اما نکات برجسته ای از اهمیت او در تاریخ معاصر و تکنولوژی که افشا کرده را بیان میدارد.بدون درنظرگرفتن درست یا غلط بودن طریقی که او این اطلاعات را بدست آورده ، این اقدام ، او را نه در زمره ی خائنین بلکه صرفا جزو افرادی قرار میدهد که صرفا اطلاعاتی از یک سازمان را لو داده اند. ممکن است که ما با روش اسنودن موافق نباشیم اما از منظر سناریوی " هدف وسیله را توجیه میکند" ،سخت است که با نتیجه ی کنش ادوارد اسنودن مخالفت بورزیم.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/3_2016-09-20-2.jpgداستان فیلم "اسنودن" در ژوئن 2013 اتفاق میافتد هنگامی که قهرمان فیلم (با بازی جوزف گوردون لویت) درهتلی درهنگ کنگ هزاران سند طبقه بندی شده NSA را به روزنامه نگارانی با نام هایلوراپویترس (ملیسالئو)،گلنگرینوالد (زاکاریکوینتو)، وایوان ماکسویل به (تامویلکینسون) توزیع میکند.در حین مصاحبه با دو مرد و یک زن ، خاطرات و لحظات مهم زندگی اش در قالب فلش بک نمایش داده میشوند.این فلش بک هاصحنه هایی از آموزش های دریایی او در سال 2004؛ ملاقات دوست دخترش لیندسیویلز (شایلنوودلی) در یک کافه و بدنبال آن لاس زدن آنلاینش با وی ، تعامل با مربی سازمان سیا، کربن اوبرایان (ریس ایفانز)؛تشدیدسوءظن وی درمورد "شنود مکالفات تلفنی" توسط NSA و سیا؛ وتصمیم نهایی اش برای آگاه کردن عموم از این شرایط را نشان میدهد.

استون تلاش میکند تا بخش هنگ کنگ فیلم را با المان های تریلر اشباع کند. با اینحال از آنجایی که اکثر مردماز همه ی این جریانات و متعاقبا از پایان داستان آگاهی دارند ، استون در ایجاد این تعلیق ناکام میماند.این فیلم صرفا چیزهایی که درمستند شهروند شماره چهارارائه شده بود را قی میکند،مستندی که حکایتی است از دیدارلوراپویترسباادوارد اسنودن.فیلم "اسنودن" برخلاف داشتن بازی های محکم و درست ،به ندرت دراماتیک بنظرمی آید. تا پایان فیلم من چیزهای زیادی درباره ی حقایق زندگی اسنودن فرا گرفتم اما به شناختی از این مرد نرسیدم و داستان زندگی اش من را بخود جذب نکرد. این قطعا شکستی برای یک فیلمساز محسوب میشود.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/4_2016-09-20-2.jpgبازیگران جالب توجه عمل میکنند اما بازیگران مکمل تاثیر ماندگار تری نسبت به بازیگران اصلی برجای میگذارند.جوزف گوردن لویت بازی کنترل شده ای ارائه میدهد (ظاهرا بخاطر اینکه رئالیستی تر باشد) اما این توجه ها را از بازی او دور میکند.در سکانس هتل ، او از همه بی حالتر بنظر میرسد. درجایی دیگر،شایلنوودلیشور و احساس بیشتری به نمایش می گذارد و بنابراین رابطه ی احساسی کمی بین آنها دیده میشود.ریس افانس در نقش کوربین براین همه ی توجهات را بخود جلب میکند. نیکولاس کیج با نقش کوتاهش به ما یادآور میشود که اگر بدنبال پرداخت قرض هایش نباشد، میتواند اجرای مناسبی ارئه دهد.در این فیلم او در تلاش است چشم ادوارد اسنودن را به آنچه درجریان است باز کند.

استون از پس بعضی چیزها بخوبی بر میاید. توضیحات قابل فهم فیلم از آنچه NSA میتواند برسر ملت آورد، اقدام برای رفع این خطر را توجیه میکند.یکی از این مسائل، شنود مکالمات تلفنی است.

در یکی ازسکانس های فیلم یک برنامه جستجو اختصاصی،میلیاردها ایمیل شخصی، وبلاگ و غیره را برای یافتن پیام های تهدید آمیز علیه جرج بوش مورد بررسی قرار میدهد.همچنین ادعاهایی میشود مبنی بر اینکه آژانس های امنیتی همه ی موبایل ها را هک میکنند و میتوانند همه وب کم ها، حتی اگر خاموش باشند را فعال کنند.پارانویا درمورد نظارت دولت زمانی قابل فهم می شود که مقایسه ای داشته باشیم بین آنچه اسنودن ثابت کرده که دولت انجام داده و آنچه که دولت میتواند انجام دهد.ممکن است که فیلم به طور کامل در دراماتیزه کردن تمام عواملی که منجر به تغییردیدگاه شخصیت شده اند ناموفق باشد (از وطن پرستی جناح راستی به افشاگری ناراضی)، امانشان میدهد که دولت چگونه میتواند در زمان حفاظت از خود، غیراخلاقی و بی رحمانه عمل کند.آژانس های امنیتی برای حفاظت شهروندان وجود ندارند، بلکه وجود دارند تا از رازهای خودشان مراقبت کنند.

فیلم با تغییر جالب توجهی پایان بندی میشود.در سکانس آخر که اسنودن در حال صحبت کردن است ، یک لپ تاپ صورت او را هنگامی که دوربین از جلوی او گذار میکند برای لحظه ی کوتاهی مخفی مینماید. در آن لحظه جوزف گوردن لویت با ادوارد اسنودن واقعی جایگزین شده است.هرکسی که کنجکاو به دانستن موضوع فیلم باشد خواهد دانست که طریقی که اسنودن زندگی اش را از نو میسازد رها شده است.با اینکه فیلم مسائلی سیاسی را به نفع خودش بیان میکند از اهمیت دستاورد های ادوارد اسنودن و چیزی که فاش کرده نمیکاهد. اسنودن میتوانست فیلم مهمی باشد.قطعا فیلم المان های مهمی را دارست . اما متاسفانه برخلاف موضوعش، خود فیلم معمولی است و به راحتی فراموش میشود.

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

وب سایت پلی لیست که یکی از معتبرترین منابع سینمایی محسوب می شود هر ساله و پیش از مراسم اسکار شانس های اصلی دریافت این آکادمی را در تمامی بخش ها منتشر می کند.

بهترین فیلم سال 2017 در اسکار یکی از مهم ترین بخش های این مراسم بوده و همه منتظرند تا با نام این فیلم آشنا شوند.

پلی لیست ده فیلم را از شانس های اصلی دریافت این جایزه دانسته و طی فهرستی آنها را منتشر نموده است.


قدم های طولانی بیلی لِین

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/796129_873.jpg

فیلم "قدم های طولانی بیلی لین" آخرین ساخته "آنگ لی" با مضمون ضد جنگ 11 نوامبر 2016 اکران خواهد شد.


کارگردان دارنده اسکار به خاطر فیلم "زندگی پای"، این بار با نگاهی انتقادی به جنگ عراق به تاثیرات منفی جنگ بر روان سربازان امریکایی پرداخته است.

در این فیلم بیلی لین سرباز 19 ساله پس از انجام عملیات های موفق در عراق به کشورش بازگشت و خانه ای را با همان حقوق دوران جنگ می خرد. او می خواهد به زندگی طبیعی خود برسد اما فیلم با بازگشت به گذشته نشان می دهد که اتفاقات بسیار وحشتناکی برای وی افتاده و همین عاملی می شود تا دیگر نتواند در آرامش زندگی کند.

کریستین استوارت، گرت هدلن، ون دیزل و کریس تاکر در جدیدترین ساخته آنگ لی به ایفای نقش می پردازند.



 

تولد یک ملت

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/796128_190.jpg

"تولد یک ملت" فیلمی در سبک زندگینامه‌ای به کارگردانی "نیت پارکر" و در مورد زندگی "نات ترنر" 7 اکتبر 2016 مصادف با جمعه 16 مهر 1395 اکران خود در سینماهای امریکای شمالی را آغاز می نماید.

اونجانی الیس، نیت پارکر، آرمی هامر، مارک بون جونیور، دوایت هنری، آیا نائومی کینگ، استر اسکات در فیلم تازه نیت پارکر به ایفای نقش می پردازند.

تولد یک ملت داستان واقعی زندگی نات ترنر سیاهپوستی آفریقایی‌تبار است که در سال 1800 در ساوث‌همپتونِ ایالت ویرجینیا در آمریکا زاده شد.

این محصول جدید کمپانی فاکس با 10 میلیون دلار هزینه قرار بود ابتدای سال 2016 اکران شود اما به علت مشکلات اکران و اختلافات بر سر اکران این فیلم با تعویق 7 اکتبر اکران خواهد شد.



 

حصار

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/796126_742.jpg

این محصول جدید کمپانی فاکس به نژاد پرستی در سال های 1950 می پردازد. در این فیلم پدر امریکایی افریقایی تبار خانواده سعی دارد در میان هجمه های بسیاری که علیه سیاهان شکل گرفته است خانواده خود را سرپرستی کرده و باعث رشد آنها شود.

این اولین فیلم جدی و مورد بحث دنزل واشنگتون در مقام کارگردانی است و او هم نشان داده که دغدغه نژادپرستی همچنان در امریکا تازه مانده است.

واشنگتون در این فیلم علاوه بر کارگردانی نقش اول را نیز بر عهده داشته و در کنار او بازیگرانی همچون ویونا دیویس و ماکیل ویلیامسون به ایفای نقش می پردازند.



 

به هر قیمت

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/796127_814.jpg

فیلم «به هر قیمت» یک فیلم وسترن با عناصر کلیشه ای آن است، وسترنی واقعی با سرخپوست، کابوی، کلانتر و همچنین سرقت بانک که در تگزاس روی می دهد در حالیکه بیشتر صحنه های فیلم در طبیعت روی می دهد.

اما تفاوت آن این است که در قرن بیست و یکم سرقت بانک برای بازپرداخت وام بانک است، قانونهای قرن نوزدهم تغییر کرده است. در این فیلم به کارگردانی اسکات دیوید مکنزی، دو برادر که یکی از آنها تازه از زندان آزاد شده چند روز برای پرداخت بدهی بانک وقت دارند تا بانک مزرعه کوچک خانوادگی را مصادره نکند. پس تصمیم می گیرند تا به شعبه «مید لند بانک» تگزاس دستبرد بزنند.
دیوید مکنزی کارگردانی این فیلم را بر عهده داشته و دیل دیکر، بن فاستر و کریس پین در آن به ایفای نقش می پردازند.



 

جکی

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/796131_149.jpg

این فیلم داستانی که نامش «جکی» است، زندگی ژاکلین کندی را چهار روز پس از ترور همسرش جان اف کندی در نوامبر ۱۹۶۳ به تصویر خواهد کشید.

وینسنت ماراوال از سازندگان این فیلم به مجله وریتی گفته است: فیلم «جکی» درباره روزهایی است که ژاکلین کندی همه چیزش را از دست داده بود.

فیلم ژاکلین را کارگردان شیلیایی، پابلو لاراین کارگردانی می‌کند. او پیش از این فیلم «نه» را کارگردانی کرده بود که موفق شد جوایز متعددی کسب کند.

فیلم «نه» هم موضوعی سیاسی داشت و درباره یک تیم تبلیغاتی است که کمک کرد آگوستو پینوشه دیکتاتور شیلی در سال ۱۹۸۸ سرنگون شود.

تهیه کننده فیلم «جکی»، دارن آرونوفسکی است که پیش از این فیلم «قوی سیاه» را با بازی ناتالی پورتمن تهیه کرده است.



 

سرزمین لا لا (لالا لند)

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/796130_537.jpg

فیلم موزیکال «لالالند» به کارگردانی «دیمین شزل» و با حضور «رایان گاسلینگ» و «اما استون» شاید اولین شانس و شانس اصلی دریافت اسکار امسال باشد. این فیلم در تمامی جشنواره هایی که حضور داشته جوایز را از آن خود نموده است.

(اما استون) در این فیلم در نقش یک بازیگر ظاهر شده که سعی می کند با تمرین و تلاش شبانه روزی به صحنه های بزرگ برسد و در این راه با یک نوازنده پیانو با بازی "رایان گاسلینگ" آشنا شده و همه چیز تحت تاثیر رابطه شان قرار می گیرد.

کارگردان "لا لا لند" نشان داده که نیروی تازه نفس و مستعدی برای سینمای مستقل امریکا محسوب می شود. وی سال گذشته نی با فیلم "شلاق" که داستان موسیقیایی یک نوازنده درام را روایت می کرد در اسکار نامزد بسیاری از بخش ها شد و حتی بازیگر مکمل مرد را نیز از آن "جی کی سیمونز" نمود.



 

شیر

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/796132_591.jpg

شیر با نام اصلی راه طولانی خانه درامی به کارگردانی گارث دیویس و نوشته شده توسط لوک دیویس و بر اساس کتاب غیر داستانی راه طولانی خانه های "بریرلی" است.

در این فیلم رونی مارا، دیوید وِنهم و نیکول کیدمن به ایفای نقش می پردازند.

شیر در جشنواره بین المللی فیلم تورنتو 2016 به نمایش در آمد و تحسین منتقدان را برانگیخت.



 

منچستر در کنار دریا

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/796133_225.jpg

منچستر کنار دریا فیلمی به کارگردانی کِنیث لونرگان و بر اساس فیلمنامه ای نوشته خود می باشد.

در داستان فیلم آماده است: پس از مرگ ناگهانی "جو چندلر" ، برادر کوچکترش "لی" سرپرست قانونی پسر جو، پاتریک  می شود. لی به شهر خود باز می گردد و به علت مشکلاتی که پیش می آید از همسرش جدا می شود.

کایل چندلر، کیسی افلک، لوکاس هجز و میشل ویلیامز بازیگرانی هستند که در این فیلم به ایفای نقش می پردازند.



 

مهتاب

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/796135_393.jpg

«مهتاب» به کارگردانی مری جنکینز اثر جدیدی از کارگردان فیلم «درمان برای مالیخویا» است.

انی فیلم زندگی مرد جوان سیاهپوستی را روایت ‌می‌کند که در حاشیه شهر میامی رشد می‌کند و تلاش دارد بتواند جایگاهی در میان دوستان، خانواده و زندگی به دست آورد.

در این فیلم آلکس هیبرت، ماهرشالا علی، نائومی هریس ، جارل جرموم، اشتون ساندرس، اندی هالند و جانل ونایی بازی کرده‌اند.

«مهتاب» اولین نمایش جهانی خود را در جشنواره فیلم تلوراید آمریکا تجربه کرد و سپس در جشنواره فیلم تورنتو به نمایش درآمد و با اقبال تماشاگران و منتقدان روبه رو شد. این فیلم قرار است پیش از اکران در آمریکا که از ۲۱ اکتبر روی پرده‌ها می‌رود در نیویورک به نمایش درآید.



 

سالی

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/796145_390.jpg

فیلم "سالی" ساخته کلینت ایستوود و با بازی "تام هنکس" 9 سپتامبر 2016، 19 شهریور اکران خود را در امریکای شمالی آغاز نموده است.

"سوولی" داستانی بر اساس واقعیت در مورد خلبانی به نام "چسلی سولنبرگ" است ک هدر سانحه هوایی توانست جان 155 سرنشین هواپیما را نجات دهد.

این فیلم اولین همکاری ایستوود و هنکس بوده که در آن بازیگران دیگری همچون "لورا لینی"، "آرون اکهارت" و "آننا گان" به ایفای نقش می پردازند.

گفتنی است این ده فیلم گزینه های اصلی فیلم های انگلیسی زبان هستند و فیلم های غیر انگلیسی همچون "فروشنده" اصغر فرهادی در بخشی مجزا انتخاب خواهند شد.

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

در حاشیه انتقادات به «فروشنده» و شخص اصغر فرهادی، علیرضا پاکدل این کاریکاتور را در روزنامه اعتماد منتشر کرد. http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/Asghar-Farhadi1.jpg

http://naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/1017805_346.jpg


  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

با پایان یافتن زمان ارسال آثار به آکادمی اسکار در تاریخ 12 مهر ماه 1395 (سوم اکتبر 2016)، 85 کشور آثار خود را برای حضور در بخش خارجی زبان اسکار معرفی کردند.

رأی‌گیری برای انتخاب نامزدهای اسکار فیلم خارجی‌زبان در دو مرحله انجام می‌شود. ابتدا 9 فیلم به فهرست کوتاه راه پیدا می‌کنند و در نهایت پنج فیلم به عنوان نامزدهای نهایی معرفی می‌شوند که اسامی آن‌ها 24 ژانویه 2017 (5 بهمن) همراه نامزدهای دیگر بخش‌های جوایز اسکار اعلام خواهد شد.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/798451_603.jpg

برندگان هشتاد و نهمین دوره جوایز اسکار 26 فوریه (بامداد دوشنبه 9 اسفند به وقت ایران) در دالبی تیاتر معرفی می‌شوند.

"آن تامپسون" منتقد نشریه سینمایی "ایندی وایر" در پیش‌بینی خود درباره شاخه بهترین فیلم خارجی جوایز اسکار نام 7 فیلم شامل «او» (فرانسه)، «از دور دست» (ونزوئلا)، «شوالیه» (یونان)، «جولیتا» (اسپانیا)، «نرودا»(شیلی)، «فروشنده» (ایران) و «تونی اردمن» (آلمان) را به عنوان شانس‌های اصلی کسب جایزه در این شاخه از جوایز اسکار معرفی کرده است.

سال گذشته 80 فیلم در بخش اسکار فیلم خارجی‌زبان رقابت کردند و در نهایت جایزه این بخش به "پسر شائول" به کارگردانی "لاشلو لمس" از مجارستان رسید. دو سال پیش 83 کشور نمایندگان خود را به آکادمی معرفی کردند که یک رکورد جدید در تاریخ جوایز اسکار بود که امسال با ارسال 85 اثر شکسته شد.

فهرست 85 اثر ارسال شده به 89 دوره از آکادمی اسکار برای فیلم های خارجی زبان به شرح زیر است:

1- افغانستان ("رفتن" - کارگردان: نوید محمودی)
2- آلبانی ("کروم" - کارگردان: بوجار علیمانی)
3- الجزایر ("چاه" - کارگردان: لطفی بوچوچی)
4- آرژانتین ("شهروند برجسته" - کارگردان: گاستون دوپرات، ماریانو کوهن)
5- ارمنستان ("زلزله" - کارگردان: ساریک آندرسیان)
6- استرالیا ("تانا" - کارگردان: مارتین بوتلر، بنتلی دین)
7- اتریش ("وداع با اروپا" - کارگردان: ماریا اسکرادر)
8- بنگلادش ("بی نام" - کارگردان: تاگور احمد)
9- بلژیک ("آردن" - کارگردان: رابین پرانت)
10- بولیوی ("مهر و موم شده" - کارگردان: جولیا وارگاس)
11- بوسنی و هرزگوئین ("مرگ در سارایوو" - کارگردان: دنیس تانوویچ)
12- برزیل ("راز کوچک" - کارگردان: دیوید اسکورمن)
13- بلغارستان ("بازنده ها" - کارگردان: ایوایلو هریستوف)
14- کانادا ("ای تنها پایان جهان است" - کارگردان: خاویر دولان)
15- شیلی ("نرودا" - کارگردان: پابلو لاریان)
16 - کلمبیا ("نام مستعار ماریا - کارگردان: خوزه لوییس گارسیا)
17- کاستاریکا ("در مورد ما" - کارگردان: هرنان خیمنز)
18- کرواسی ("در سوی دیگر" - کارگردان: زرینکو اوکرستا)
19- کوبا ("همنشین" - کارگردان: پاول ژیرود)
20- جمهوری چک ("گمشده در مونیخ" - کارگردان: پیتر زلنکا)
21- دانمارک ("سرزمین من" - کارگردان: مارتین زاندلیت)
22- جمهوری دومنیکن ("گل شکر" - کارگردان: فرناندو بیز ملا)
23- اکوادور ("زندگی در مناطق استوایی" - کارگردان: سباستین کوردرو)
24- مصر ("برخورد" - کارگردان: محمد دیاب)
25- استونی ("مادر" - کارگردان: کادری کووسار)
26- فنلاند ("شادترین روز زندگی ماکی" - کارگردان: جوهو کوژمانن)
27- فرانسه ("او" - کارگردان: پائول ورهووِن)
28- گرجستان ("خانه دیگران" - کارگردان: راسودن گلورجاز)
29- آلمان ("تونی ادرمن" - کارگردان: مارین اِده)
30- یونان ("شوالیه" - کارگردان: آتینا ریچل)
31- هنگ کنگ ("پاتوق" - کارگردان: فلیپ یانگ)
32- مجارستان ("قلب خالص" - کارگردان: آتیلا تیل)
33- ایسلند ("گنجشک ها" - کارگردان: رانار رانارسون)
34- هند ("بازجویی" - کارگردان: وتری ماران)
35- اندونزی ("نامه های از پراگ" - کارگردان: آنگا ساسونکو)
36- ایران ("فروشنده" - کارگردان: اصغر فرهادی)
37- عراق ("ال کلاسیکو" - کارگردان: حلکات مصطفی)
38- ایتالیا ("آتش در دریا" - کارگردان: جیان فرانکو روسی)
39- ژاپن ("سلام به کوروساوا" - کارگردان: یوجی یامادا)
40- اردن ("3000 شب" - کارگردان: مای مصری)
41- قزاقستان (امانت" - کارگردان: ساتیبالدی نارامبیتوف)
42- کوزوز ("خانه شیرینه، خانه" - کارگردان: فارتون بجراکتاری)
43- قرقیزستان ("یک خانه" - کارگردان: باکیت موکول)
44- لتونی ("سپیده دم" - کارگردان: لایلا پاکالینا)
45- لبنان ("عکس بسیار بزرگ" - کارگردان: جین بوو چایا)
46- لیتوانی ("روز سنکا" - کارگردان: کریستیناز ویلدوزوناس)
47- لوکزامبورگ ("صدایی از چرنوویل" - کارگردان: پل کراچتن)
48- مقدونیه 0"آزادی اسکوپیه" - کارگردان: رادی سربدزیجا - دانیل سربدززیجا)
49- مالزی ("رضا" - کارگردان: تونکا مونا ریزا)
50- مکزیک ("صحرا" - کارگردان: جوناس کوآرون)
51- مونته نگرو ("پین سیاه" - کارگردان: ایوان مارینویچ)
52- مراکش ("یک مایل در کفش من" - کارگردان: سعید خلاف)
53- نپال ("مرغ سیاه" - کارگردان: بهادر بهام)
54- هلند ("تونیو" - کارگردان: پائولا ون در اوست)
55- نیوزیلند ("مثل نور حقیقت" - کارگردان: پیترا برکلی)
56- نروز ("انتخاب پادشاه" - کارگردان: اریک پوپ)
57- پاکستان (ماه میر" - کارگردان: آنگوم شهزاد)
58- فلسطین ("آیدل" - کارگردان: هانی ابو سعید)
59- پاناما ("سالسیپودس" - کارگردان: ریکاردو ناوارو - مانوئل رودریگز)
60- پرو ("ویدوفیلیا و ویروس های دیگر" - کارگردان: خوآن دنیل فرناندز)
61- فلیپین ("اِما روزا" - کارگردان: بریلانت مندوزا)
62- لهستان ("پس تصویر" - کارگردان: آندری واجدا)
63- پرتغال ("نامه هایی از جنگ" - کارگردان: ایو فریرا)
64- رومانی ("سیرناودا" - کارگردان: کریستی پویو)
65- روسیه ("بهشت" - کارگردان: آندری کونچالوفسکی)
66- عربستان ("باراکا در ملاقات با باراکا - کارگردان: محمود صباغ)
67- صربستان ("خاطرات قطار رانندگی" - کارگردان: میلوش رادوویچ)
68- سنگاپور (شاگرد" - کارگردان: بوو جن فنگ)
69- اسلواکی ("حوای جدید" - کارگردان: مارکو اسکوپ
70- اسلوونی ("هوستون، ما یک مشکل داریم" - کارگردان: زیگا ویریک)
71- افریقای جنوبی ("منو دزد صدا کن" - کارگردان: دارین جوشا)
72- کره جنوبی ("عصر سایه" - کارگردان: کیم جی وون)
73- اسپانیا ("جولیتا" - کارگردان: پدرو آلمادوار)
74- سوئد (مردی بنام پیامی جدید" - کارگردان: هنیس هولم)
75- سوئیس ("زندگی من مثل یک کدو" - کارگردان: گلود باراس)
77- تایوان ("همینجا بایستید بچه ها" - کارگردان: لاها میبو)
78- تایلند ("کارما" - کارگردان: کانیتها کوانیا)
79- تونس ("همانطور که چشمانم باز است" - کارگردان: لیلا بوزِید)
80- ترکیه ("سرما در کالاندر" - کارگردان: مصطفی کارا)
81- اوکراین ("کلانتری های اوکراین" - کارگردان: رومن بوندارچاک)
82- انگلیس ("زیر سایه" - کارگردان: بابک انوری)
83- اروکوئه ("پودر سوخاری" - کارگردان: مانان رودریگز)
84- ونزوئلا ("از دور" - کارگردان: لورنزو ویگاس)
85- ویتنام ("گل های زرد روی چمن سبز" - کارگردان: ویکتور وو)

  • نسرین حسنی
  • ۰
  • ۰

بیشتر کسانی که فیلم "سالی"، بازسازی "کلینت ایستوود" از حادثه ی هواپیمای مسافربری سال 2009 در رودخانه ی هادسون را برای تماشا انتخاب می کنند، از طریق اخبار در جریان پرواز 1549 خطوط هوایی ایالات متحدهی آمریکا هستند. به مدت چندین روز پیرو حادثه ی 15 ژانویه، این اتفاق در صدر اخبار خبرگزاری های مختلف و سوژه ی داغی برای شبکه های فرصت طلب 90 ساعته ی خبررسانی شده بود. این رویداد هم همانند تمام موضوعات دیگر، رفته رفته کم و بیش در سطح افکار مردم آمریکا کمرنگ شد. با وجود زبانزدشدن این حادثه، منطقی است اگر کسی سوال کند آیا این ماجرا پتانسیل تبدیل شدن به یک فیلم بلند را دارد؟ میتوان گفت "سالی" با وجود تمام کاستی ها نشان داده که پاسخ به این پرسش مثبت است. با مدت زمان نسبتا کم تقریبا 21 دقیقه ای، فیلم برای جریان پیداکردن به موضوعات فرعی متوسل شده است. با این اوصاف، نقاط قوت زیاد آن بر ضعف هایش می چربد و اگرچه شاید چندان مورد توجه اسکار قرار نگیرد، اما "سالی" جذاب، نشاط بخش و دارای تعلیق است.

" ایستوود "کارگردان فیلم، وقایع ابتدایی سال 2009 را به ترتیب وقوع زمانی روایت نمی کند، بلکه روش زجرآورِ روایت به وسیله ی فلش بک های تکه تکه را به کاربرده است. اگرچه دنبال کردن این فلش بک ها گیج کننده نیست ولی سایه ی سنگینی بر فیلم انداخته و کمک چندانی برای پیشرفت داستان نیست. "ایستوود" کاملا هوشمندانه داستان را روی بازسازی دقیق و مو به مو از حادثه و متعاقبا بررسی های هیئت ایمنی حمل ونقل ملی متمرکز کرده است. "سالی" از مدارک موجود بهترین استفاده را کرده. همچنین برای سینمایی تر کردن حادثه، به بار درام آن افزوده است. اما آن گونه که باید، نتوانسته در بیان تاثیر روانی پساحادثه بر قهرمان اصلی و واکاوی رابطه ی او با همسرش موفق باشد.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/4_2016-09-15.jpgبه تصویردرآوردن صحنه ی پرواز، متقاعد کننده ترین بخش فیلمسازی در "سالی " است. از قبل دانستن پایان ماجرا، از شدت هیجان و تنش فیلم کم نمی کند. کارگردان کارکشته ای چون "ایستوود " میداند که چگونه توقعات بیننده را به نفع فیلم هدایت کند. کاپیتان "چسلی سالنبرگر"  (تام هنکس) و دستیارش "جف اسکیلز"  (آرون اکهارت) همانند همیشه نکات قبل از پرواز را از فرودگاه "لاگواردیا" چک میکنند. پس از این که دوموتور هواپیما در اثر برخورد پرندگان از کار می افتد، او با اتکا به دانش و تجربه خلبانی خود میداند که امکان رسیدن به فرودگاه های اطراف را برای فرود اضطراری ندارد، بنابراین او تقریبا شش دقیقه وقت دارد تا هواپیما را بر رودخانه ی هادسون بنشاند.

در بیشتر قسمت های فیلم هیئت ایمنی حمل ونقل ملی، متخاصم با قهرمان فیلم نشان داده میشود؛ چند تن از مقامات این انجمن چندان از تصمیمات سالی خشنود نیستند. باید طی جریانِ بررسی پرونده جزئیات روشن شوند. برای مثال، در فیلم عنوان میشود که سیستم خلبان اتوماتیک قادر بوده هواپیما را با دقت صددرصد طبق نقشه بر زمین فرود بیاورد. اما در واقعیت، این سیستم نصف زمان به درستی عمل کرده است. با این اوصاف، کشف پشت پرده ی پرونده ی بررسی ماجرا جذاب و هیجان انگیز به نظر میرسد.

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/5_2016-09-15.jpg"تام هنکس" توانسته شخصیت معقول، جدی و سرسخت "سالی" را که به طور تحسین برانگیزی با دانش و فداکاری خود، جان 155 نفر را طی این حادثه و زیر این فشار شدید نجات داد، به خوبی به تصویر بکشد. اجرای قوی هنکس قابل تحسین است، اگرچه این نقش به پای نقش های بزرگی که او ایفا کرده نمیرسد ( تشابه فیزیکی او با سالنبرگرِ واقعی قابل قبول است)، جذبه ی ذاتی هنکس ما را وادار میکند که سالی را دوست و به او باور داشته باشیم، و این هدف فیلم است. "آرون اکهارت" به عنوان دستیار سالنبرگر، تنها شخصیت دیگری است که حضور قابل توجهی در فیلم دارد. "لورا لینی" ایفاگر نقش "لورین سالنبرگر" است که معمولا او را در حال مکالمه ی تلفنی با شوهرش میبینیم. "

"ایستوود" و فیلمبردارش "تام استرن" تصمیم گرفتند از دوربین های آیمکس برای ضبط "سالی" استفاده کنند. این ایده برای تماشاگرانی که فیلم را روی پرده های بزرگ میبینند، خبر خوشحال کننده ای است. حضور سالنبرگر در پشت صحنه همراه با عوامل تولید فیلم باعث شده "سالی" در به تصویرکشیدن روح و روان کاپیتان موفق باشد و از دل یک داستان شوم و از مدافتاده ی قهرمانی، یک اثر سرزنده ی غیرمعمول را بیرون بکشد. "سالی" را میتوان جهش خوبی از فیلمهای پر سر و صدای تابستانی به آثار موقر پاییزی دانست.

  • نسرین حسنی